۲-۱-۳-۵. تعهد
تعهد به تصمیم گیری یک فرد که در درازمدت عاشق است اشاره میکند. تعهد ادامه بقای رابطه را افزایش میدهد و از نظر بسیاری از انسانها جزء لاینفک عشق محسوب میشود. تعهد ملاک طول رابطه است. بعد از شیدایی اوایل ازدواج و پس از آنکه شور روزهای نخست ازدواج فروکش میکند، توجه به رفاه و خوشبختی همسر، مهمترین نیروی پیوند دهنده روابط زن و شوهر میشود. این احساسات کم و بیش با زندگی مشترک و نقش بعدی مراقبت از فرزندان منطبق هستند. زن و شوهر در هر شرایطی، در بیماری و در سلامت، در قبال آسایش، ناراحتی، ثروت و فقر یکدیگر مسئولند. مسئولیت یعنی نشان و عیار تعهد، معیاری فراهم میآورد تا زن و شوهر خود را با آن بسنجند. گر چه بعضی از زوجها در آغاز زندگی مشترک خود را نسبت به رابطه زناشویی خود متعهد میدانند، ممکن است میزان تعهد آنها، آنقدر نباشد که در برابر طوفانهای ناگزیر و ناشی از ناملایمات زندگی زناشویی مقاومت کنند (برنشتاین و برنشتاین،۱۳۸۰).
۲-۱-۳-۶. احساس مسئولیت
یکی از جنبه های مهم مربوط به یک رابطه عاطفی خوب چیزی است که میتوان آن را همسان سازی نیاز و یا احساس مسئولیت در رابطه با نیازهای دیگری نامید. تأثیر این احساس مسئولیت این است که شخص نیازهای دیگری را همچون نیازهای خودش احساس میکند و به همین پایه نیازهای خودش را نیز تا حدودی متعلق به دیگری میداند. اکنون یک من تا آن جا گسترش مییابد که هر دو فرد تحت پوشش قرار میدهد هر دو فرد به خاطر مقاصد روان شناختی تا حدودی به یک نفس واحد یک شخص منفرد و یک من منفرد تبدیل میشود (حیدری و اقبال،۱۳۸۹).
۲-۱-۳-۷. وفاداری و جانبداری
وفاداری با تعهد تفاوت دارد، به این شکل که ممکن است زن یا شوهر ضمن علاقه و تعهد نسبت به حفظ رابطه ازدواج با یکدیگر صمیمی نباشند. وفاداری با این مفهوم یعنی آن که زن و شوهر خواسته های یکدیگر را به خواسته ها و منافع دیگران ترجیح بدهند. مثلاً، وقتی شوهرش مورد انتقاد قرار میگیرد، انتظار دارد که همسرش در مقام دفاع از او صحبت کند. وفاداری صرفاً به منزله ظرفیت انسان بر اعتماد به دیگران نیست بلکه ظرفیت فرد برای قابل اعتماد بودن را نیز در بر میگیرد. زن و شوهر آنچه لازم همسری است باید تا آخر عمر مورد نظر قرار دهند و حقوق همسر خود را رعایت نمایند. یکی از چیزهایی که باعث رضایت زناشویی میشود وفاداری نسبت به یکدیگر است. اریکسون وفاداری را این طور تعریف میکند: وفاداری در واقع داشتن ایمان و نوعی احساس تعلق است، وفاداری ممکن است در یک سلوک خاص نوعی اعتقاد مذهبی، مجوعه ارزش و حتی یک رابطه عاشقانه و پایبند به ارزشها یا فرقه معین جلوهگر شود (برنشتاین و برنشتاین،۱۳۸۰).
۲-۱-۳-۸. اعتقاد و اعتماد
ممکن است زن و شوهر به رغم تعهد نسبت به ازدواج خود نتوانند احساس اعتماد و اطمینان محکمی در خود ایجاد نمایند. به اعتقاد بسیاری از نویسندگان ریشه های اعتماد و اطمینان اولیه، مدت ها قبل از ازدواج پا میگیرد. اریکسون به این نتیجه رسیده است که این طرز تلقی از دوران کودکی و زمانی ایجاد میشود که کودک ارتباط با افراد شاخص خانواده را تجربه میکند. این اعتماد فراتر از وابستگی کورکورانه طفولیت است و حاصل احساساتی که کودک نسبت به پدر و مادر و خواهر و برادرش دارد (بک، ۱۳۷۸). زندگی زناشویی که در آن اعتماد حاکم نباشد نتیجهاش اضطراب و نگرانی و بدبینی و بالاخره نابسامانی است. اگر پایه اعتماد و اطمینان در خانوادهای سست باشد زندگی از نظر روانی وضع نابسامانی پیدا خواهد کرد. بنابراین رفتار و حرکاتی که ممکن است از طرفین سلب اعتماد کند باید کنترل شود تا ترتیبی فراهم گردد که زوجین نسبت به یکدیگر اعتماد کامل داشته باشند (باگاروزی،۱۳۸۷).
۲-۱-۴. عوامل مؤثر بر کیفیت زندگی زناشویی
از عوامل مؤثر بر کیفیت زندگی زناشویی میتوان به عوامل فردی، عوامل ارتباطی و عوامل خارجی اشاره کرد. در ادامه هریک از این عوامل به تفصیل ارائه میشوند.
۲-۱-۴-۱. عوامل فردی
جنسیت: بین دیدگاه مردان و زنان نسبت به کیفیت زندگی زناشویی چند تفاوت جنسیتی مشاهده شده است. مثلاً لاکسلی[۴۲] (۱۹۸۰)، گزارش کرده است که خانم ها نارضایتی و ناکامی بیشتری را در قبال رابطه گزارش میکنند و معتقدند که بیش از همسرانشان مورد سوء تفاهم واقع میشوند (الیس، ۲۰۰۴). اسمیت[۴۳] (۱۹۸۵) بین سازگاری زناشویی مردان و زنان تفاوتی پیدا نکرد. اما فاورز[۴۴] (۱۹۹۱) در بررسی سازگاری و رضایتمندی دو نفره مشاهده کرد که مردان بیشتر از زنان ازدواج خود را با شاخصهای مالی، والدینی، خانواده و دوستان بررسی میکنند (آخرتی، ۱۳۸۶).
هیتون[۴۵] و بلیک[۴۶] (۱۹۹۹)، معتقدند که از آن جایی که مردان و زنان از نقشهای متفاوت برخوردار هستند و دید متفاوتی نسبت به ابعاد گوناگون رابطه (از قبیل تقسیم وظایف، فرزند پروری و جمعیت جنسی) دارند به شکل متفاوتی به ارزیابی رابطه میپردازند. آن ها هم چنین معتقدند که ارزیابی زنان از رابطه دقیق تر از مردان است چون آنها بر رابطه تأکید بیشتری میورزند. این تفاوت ها برخی از پژوهشگران را بر آن داشته است تا بیان کنند که به الگوهای رضایت زناشویی مجزا برای مردان و زنان به دلیل تفاوت در دیدگاه شان نسبت به رابطه، نیاز میباشد (به نقل از غلامعلیان و احمدی، ۱۳۸۷).
سن ازدواج: بوث و همکاران (۱۹۸۷) دریافتند که افرادی که در سنین کمتر از بیست سالگی ازدواج کردهاند، کمترین پایداری را در ازدواج داشتند. صرف نظر از طول مدت ازدواج، نتایج منفی ازدواج زود هنگام بر پایداری زناشویی مشهود بوده است. این محققان نتایج معکوسی را برای افرادی که دیرتر ازدواج کردهاند گزارش دادند. با وجود این فقط در هفت سال اول زندگی میتواند مشکل وجود داشته باشد و پس از هفت سال اثر مشکلات ازدواج میتواند کاهش یابد. اگر چه سن به عنوان یک عامل پیش بینی کننده کیفیت زندگی زناشویی تأیید نشده است ولی ارتباط آن با سازگاری کماکان مورد انتظار بوده است چرا که عملکرد ضعیف در ایفاء نقش در ازدواج زود هنگام بیشتر دیده میشود (مرادی،۱۳۷۹).
سلامتی: ممکن است نقصان در سلامتی با کاهش کیفیت زندگی زناشویی رابطه داشته باشد که تحت تأثیر عواملی همچون کاهش درآمد، تغییر در بازار کار، فعالیتهای مشترک اندک یا رفتار مشکل زا قرار میگیرد (بوث[۴۷] و جانسون[۴۸]،۱۹۹۷؛ نقل از الیس،۲۰۰۴). فارل[۴۹] و ماکیدز[۵۰] (۱۹۸۵) در بررسیهای خود نشان دادند که نیازها و مشکلات مربوط به سلامت جسمانی ممکن است انرژی، زمان و توجهی که باید بر روابط زناشویی متمرکز باشد را به خود اختصاص دهد و کیفیت هیجانی مناسب مورد نیاز در رابطه زناشویی را تحت تأثیر قرار دهد. در یکی از مطالعات انجام شده درباره ارتباط بین ازدواج و سلامت جسمانی مشخص شده که کیفیت زندگی زناشویی با سلامت همسران سنین بالا مرتبط نبوده بلکه با سلامت سنین متوسط و جوان ارتباط داشته است. از این رو رضایتمندی زناشویی چنانچه در سالهای نخست ازدواج باشد و انتظار مشکلات جسمانی وجود نداشته باشد، ممکن است با سلامت بیشتر ارتباط داشته باشد (آخرتی،۱۳۸۶).
اثرات کیفیت زندگی زناشویی ممکن است برای همسری که سالم است قوی تر باشد و کیفیت زندگی زناشویی زنان ممکن است نسبت به بیماری مزمن همسر حساستر باشد (الیس، ۲۰۰۴). بررسی تحقیقات مختلف نشان میدهد که کیفیت پایین زندگی زناشویی، آشفتگی زناشویی و طلاق، با افزایش آشفتگی روانشناختی و کاهش سلامتی کلی همبستگی دارد و تأثیرات بسیار مخربی بر بهزیستی کلی ایجاد میکند (هاوکینز[۵۱] و بوث، ۲۰۰۵، نقل از یاوری،۱۳۸۷).
ویژگیهای شخصیتی: بر اساس تحقیقات کاستا[۵۲] و مکگری[۵۳] (۲۰۰۵) روابط زناشویی میتواند از مسائل مختلف تأثیر بپذیرد، که برخی از مهم ترین آنها عوامل شخصیتی و سبکهای هیجانی ارتباطی و تجربی است که در طی زمان ثابت فرض شده است (سامانی،۱۳۸۶). بنتلز[۵۴] و نیوکام[۵۵] (۱۹۷۹) مطالعات طولی درباره سازگاری زناشویی انجام دادند و اهمیت متغیرهای شخصیت، مانند ثبات هیجانی، بیقراری، عینیت، رفتار سنجیده و درونگرایی و برونگرایی و روان آزردگی را تأیید کردند (الیس،۲۰۰۴).
هانسن[۵۶] (۱۹۸۴) در تحقیقی نشان داد که شایستگی ارتباط به عنوان ویژگی افراد است که امکان برقراری، تحول و حفظ روابط ارضاء کننده دو جانبه را تسهیل میکنند. برای مثال، شواهد پژوهشی نشان داد که کمرویی و اضطراب اجتماعی از ویژگیهای اجتماعی مؤثر در هنگام آغاز ارتباط است. مطالعات آلن[۵۷] و ریونسون[۵۸] (۱۹۸۴) نشان داد که زوجینی که شباهت بیشتری با هم دارند، بیشتر از سایر زوجین که کمتر شباهت دارند، احساس رضایتمندی میکنند. مشاهدات جانسون[۵۹] و تسکان[۶۰] (۱۹۹۹)، نشان داد که افرادی که کمترین تعارض را در ارتباط با والدین خود داشتهاند، بالاترین میزان کیفیت زندگی زناشویی را از خود نشان میدادند و کمترین تعارض را تجربه کردهاند (میراحمدی زاده، نخعی، طباطبایی و شفیعیان،۱۳۸۲).
معمولاً افراد با کسانی تمایل به ازدواج دارند که دارای شخصیت مشابه با خودشان باشد و اگر با هم احساس راحتی کنند به احتمال قوی به یکدیگر وابسته میشوند. پس از شکل گیری رابطه نیز ممکن است احساس آزادی و مالکیت مردان دچار شک و تردید واقع شود و یا زنان با کاستی و فقدان احساس نزدیکی و صمیمیت مواجه شوند که البته این میتواند منشاء فرهنگی نیز داشته باشد و به تصورات قالبی آموخته شده در گذشته باز گردد (برنشتاین و برنشتاین،۱۳۸۰).
به منظور بررسی ارتباط بین پرخاشگری فیزیکی و اختلال زناشویی، یک تحقیق طولی صورت گرفته است. نتایج نشان دادهاند که اختلال زناشویی در میان زوجین پرخاشگر رایجتر از زوجین غیر پرخاشگر است و نیز در میان زوجین با پرخاشگری شدید معمولتر از زوجین با پرخاشگری کمتر است. محققان با کنترل حوادث استرس زا و ارتباطات منفی، دریافتند که پرخاشگری یک عامل پیشبینی کننده معتبر برای نتیجه زندگی زناشویی زوجین است (لاورنس[۶۱] و برادبوری، ۲۰۰۱)
نحوه فرزندپروری: فرزند پروری ضعیف میتواند از طریق میانجیگری عوامل دیگر نظیر تعارض زناشویی بر کارکرد رابطه تأثیر گذار باشد. اثرات فرزندپروری ضعیف ظاهراً به جنسیت، شدت سوءاستفاده و بعد خاص کیفیت زندگی زناشویی بستگی پیدا میکند (بلت[۶۲] و ابیدین[۶۳]،۲۰۰۳؛ نقل از آخرتی،۱۳۸۶). کلی[۶۴] و کونلی[۶۵] (۱۹۸۷)، گزارش کردهاند که ابعاد محیط اجتماعی اولیه همانند عدم ثبات روانی ـ اجتماعی و نزدیکی هیجانی پیشبینیهای قویتری برای کیفیت زندگی زناشویی زنان محسوب میشوند (الیس، ۲۰۰۴).
وضعیت اقتصادی ـ اجتماعی و استخدام: احتمالاً شرایط اقتصادی ـ اجتماعی مطلق از اهمیت کمتری در پیش بینی کیفیت زندگی زناشویی برخوردار هستند تا انتظارات و ادراکات مربوطه. از این رو رضایت از سبک زندگی و وضعیت شغلی و اقتصادی ـ اجتماعی میتواند به سطوح بالای رضایت زناشویی بینجامد (الیس، ۲۰۰۴). کانجر و همکاران (۱۹۹۰)، با ارائه توصیفی از الگوهای کارکرد بد زناشویی در بعد مسائل اقتصادی، معتقدند که این مسائل قبل از هر چیز با ایجاد احساس ذهنی، فشار روانی ـ اقتصادی، تغییرات شناختی، عاطفی و رفتاری به دنبال دارد. همچنین فشارهای اقتصادی با افزایش سطح رفتار خصومت آمیز در مردان رابطه دارد. نتایج تحقیقات درباره و ضعیت اقتصادی و کیفیت زناشویی متناقص بوده است. به عنوان مثال، بوس[۶۶] و همکاران (۱۹۸۴) دریافتند که افزایش وضعیت اقتصادی زنان در افزایش طلاق تأثیر بسزایی دارد (غلامعلیان و احمدی، ۱۳۸۷).
لارسون و همکارانش (۱۹۹۴) دریافتند که استرس عدم امنیت شغلی از رابطهای منفی با تعدادی از کارکردهای زناشویی برخوردار است. آنها پیشنهاد کردند که اضطراب مرتبط با کار به زندگی خانوادگی سرایت پیدا میکند (الیس، ۲۰۰۴). بیکاری از رابطۀ قوی با کیفیت زندگی زناشویی برخوردار نیست اما با افسردگی و روابط استرس آور که پیش بینی کیفیت زندگی زناشویی ضعیف هستند رابطه دارد (غلامعلیان و احمدی، ۱۳۸۷).
هم چنین ممکن است اثرات استرس شغلی از یکی از همسران به دیگری تسری پیدا کند. به عنوان مثال، بولگر[۶۷] و همکاران (۱۹۸۹) دریافتند که بین استرسهای کاری (همانند سر ریز نقش یا مشاجرات) یکی از زوجین و استرسهای خانگی همسر دیگر رابطه وجود دارد (الیس، ۲۰۰۴).
نگرشهای مربوط به ازدواج و طلاق: آماتو[۶۸] و راجرز[۶۹] (۱۹۹۹) به بررسی رابطۀ بین نگرشهای مربوط به طلاق و کیفیت زناشویی پرداختند. آنها پیشنهاد کردهاند که ممکن است تحمل طلاق باعث تضعیف موانع موجود بر سر ترک یک ازدواج گردد و نگرشهای مربوط به ازدواج برانگیزۀ سرمایه گذاری در آن تأثیرگذار باشد. (الیس، ۲۰۰۴).
۲-۱-۴-۲. عوامل ارتباطی
تعاملات: ممکن است ویژگی تعاملات میان زوجین برای کیفیت زندگی زناشویی مهمتر از صفات اجتماعی یا فردی باشد. مثلاً، لویس و اسپانیر (۱۹۷۹)، گزارش کردهاند که احترام مثبت، ارتباطات اثر بخش، غیاب تعارض نقش و رضایتمندی به کیفیت زندگی زناشویی بالاتر میانجامد (غلامعلیان و احمدی، ۱۳۸۷).
برقراری و حفظ ارتباط زناشویی سالم و رضایت بخش بر اساس فراهم شدن فضای خانوادگی با همسرانی برخوردار از سلامت و رضایت، مثبت اندیشی، مساوات، انعطاف پذیری، احساس مسؤلیت و عالم و عامل بودن، تعهد و انصاف و خوش بینی، حل مسالمت آمیز مسایل و مانند اینها را لازمه تحکیم روابط زناشویی و در نتیجه داشتن زندگی رضایتمندانه میدانند (به پژوه و رمضانی،۱۳۸۴). برادبوری و همکاران (۲۰۰۰) به گزارش مطالعاتی پرداختهاند که پیشنهادگر یک الگوی چرخهای از تقاضاهای بسیار از یک همسر و احتراز بسیار از جانب دیگری میباشد که در نهایت به کاهش کیفیت زندگی زناشویی میانجامد.
شکست در برقراری ارتباط یکی از رایجترین مشکلهایی است که از سوی همسران ناراضی ابراز میشود. ده رفتار مانع از ارتباط همسران به شرح زیر است: نق زدن، حرف همدیگر را قطع کردن، فاجعه آمیز کردن مسایل، بگو مگو کردن در مورد چیزهای کم اهمیت، تعمیم بیش از اندازه، منحرف شدن از موضوع اصلی، پر توقع بودن، توهین کردن، ریشخند زدن و انتقاد گزنده (برنشتاین و برنشتاین،۱۳۸۰).
روابط جنسی: فعالیت جنسی تنها یک نمونه از رفتار متقابل زن و شوهر است و بدیهی است که رضایت از رابطه جنسی ارتباط تنگاتنگی با رابطه کلی زن و شوهر دارد. یک ارتباط جنسی مشکل آفرین ممکن است بر تعامل عمومی زن و شوهرها تأثیر زیان آوری داشته باشد. در عمل ممکن است چرخه معیوبی از تأثیر رخ دهد که در آن ناهماهنگی زناشویی در عملکرد موفقیت آمیز جنسی تداخل نموده و ناهنجاری جنسی موجب بروز ناسازگاری زناشویی بیشتری گردد. وقوع هر یک از مشکلات جنسی یا زناشویی ممکن است تأثیر زیان آوری بر سایر حوزه ها بگذارد (باگاروزی،۱۳۸۷). بنابراین جای شگفتی نیست که بین کیفیت زندگی زناشویی و رضایت جنسی همبستگی بالایی وجود دارد. یاوری کرمانی (۱۳۸۷) در پژوهش خود به بررسی رابطه رضایتمندی زناشویی و جنسی در زنان پرداخت، نتایج بررسی او نشانگر وجود همبستگی بالا در این دو بود.
اکثر زن و شوهرهایی که برای اختلال جنسی به درمان روی میآورند، کیفیت زندگی زناشویی پایین را نیز عنوان میکنند. به طور مشابه، اغلب افرادی که برای درمان زناشویی مراجعه میکنند از مشکلات رابطه جنسی رنج میبرند. گاهی اوقات مشکلات مربوط به رابطۀ غیر جنسی زوجین میتواند مسایل جزیی را که احتمالاً در زندگی جنسی آنان وجود دارد، تشدید کند. بعضی مواقع رابطه جنسی به میدان جنگ برای کشمکشهای زناشویی مبدل میشود. برای مثال، برخی از همسران برای اثبات برتری یا به دلیل حسادت و تنبیهگری، ناخواسته مشکلات عمدهای را در رابطۀ جنسی میان خود و شریک جنسیشان پدید میآورند (مرادی،۱۳۷۹).
مدت ازدواج: این یافته که کیفیت زندگی زناشویی با گذشت زمان کاهش مییابد، یافتهای متداول محسوب میشود (استتس[۷۰]، به نقل از غلامعلیان و احمدی،۱۳۸۷). اکثر پژوهشها بر سالهای اولیۀ ازدواج تمرکز کردهاند. به عنوان مثال، کارنی[۷۱] و برادبوری[۷۲] (۱۹۹۷)، دریافتند که نمرات رضایت زناشویی در خلال چهار سال اول ازدواج کاهش یافته و سپس افزایش مییابد. ادعاهای اولیه مبنی بر اینکه ازدواجها بعدها در طی سالهای آتی بهبود مییابند توسط پژوهشهای اخیر تأیید نشدهاند. مقایسۀ میان مطالعات پیشنهادگر آن است که کیفیت زندگی زناشویی در وهلۀ اول به سرعت کاهش یافته و سپس افزایش مییابد (الیس، ۲۰۰۴).
روابط قبل از ازدواج: روابط قبل از ازدواج با فردی به غیر از همسر فعلی از رابطهای منفی با رضایت و ثبات زناشویی برخوردار است (استتس،۱۹۹۶؛ به نقل از الیس، ۲۰۰۴). همچنین کیفیت زندگی زناشویی در ازدواجهای اول بالاتر از ازدواجهای بعدی است. روابط قبل از ازدواج از رابطۀ منفی با کیفیت زندگی زناشویی برخوردار است. اما با این حال مشخص نمیباشد که آیا واقعیت زندگی کردن با هم یا نوع افرادی که قبل از ازدواج با هم زندگی میکنند در این اثر دخیل میباشد (الیس، ۲۰۰۴).
حضور کودکان: افراد با فرزند کیفیت زندگی زناشویی بهتری را در قیاس با افراد بدون فرزند گزارش میکنند. اینکه فرزندان چگونه در طی دوران بارداری و طفولیت بر کیفیت زندگی زناشویی تأثیر بگذارند در بین زوجین متفاوت است و ممکن است در این بین سبکهای تعاملی و فرزند پروری در تعیین اثرات تولد فرزندان بر کیفیت زندگی زناشویی حائز اهمیتتر باشند (برادبوری و همکاران، ۲۰۰۰). همچنین به نظر میرسد پس از تولد فرزندان رابطه زناشویی بیشتر بر کارکردهای ابزاری و کمتر بر ابراز هیجان متمرکز میشود بویژه برای زنان. تولد یک نوزاد از رابطه معنادار با اختلافات زناشویی ادراکی برخوردار است (راجرز[۷۳]،۲۰۰۱؛ به نقل از الیس، ۲۰۰۴).
تقسیم وظایف: عدم توافق بر سر تقسیم وظایف در منزل یک منبع کیفیت زندگی زناشویی پایین محسوب میشود. ویلکی[۷۴] و همکارانش (۱۹۹۸) دریافتهاند که شوهران دارای نگرشهای سنتی در هنگامی که همسرانشان شاغل هستند از سطوح کیفیت زندگی زناشویی پایینتری برخوردار هستند. ظاهراً ادراک از عدالت، اثرات ترجیحات تقسیم وظایف و ترجیحات نقش بر کیفیت زندگی زناشویی را متعادل میکند. کیفیت زندگی زناشویی همچنین متأثر از انتظارات نقش در بافت طبقۀ اجتماعی میگردد، مثلاً در طبقات پایینتر ممکن است زنان به خاطر احتیاج روی به کار بیاورند و از زنان دارای تحصیلات بالا انتظار کار کردن برود. بنابراین در اینجا این خود استخدام نخواهد بود که برای کیفیت زندگی زناشویی حائز اهمیت است بلکه مسئله مهم میزان تطابق تجارب خانواده با استخدام خواهد بود (الیس، ۲۰۰۴).
کیفیت زندگی زناشویی همسر: نشان داده شده است که کیفیت زندگی زناشویی زنان و شوهران از رابطهای معنادار و مثبت در هر یک از مقاطع سنجش برخوردار است. راسل[۷۵] و ولز[۷۶] (۱۹۹۴)، دریافتند که کیفیت زندگی زناشویی همسر حائز بیشترین تأثیر بر کیفیت زندگی زناشویی است. با پیشنهاد به اینکه عوامل مؤثر بر کیفیت زندگی زناشویی یکی از زوجین از تأثیر قابل ملاحظه بر کیفیت زندگی زناشویی دیگری برخوردار است (الیس، ۲۰۰۴).
۲-۱-۴-۳. عوامل خارجی
ویژگیهای والدین: نشان داده شده که غالباً کیفیت زندگی زناشویی از نسلی به نسل دیگر منتقل میشود (لارانس[۷۷] و هولمان[۷۸]،۲۰۰۲؛ به نقل از سامانی،۱۳۸۶). یک تبیین به عمل آمده برای این مطلب آن است که کودکانی که در معرض ازدواجهای دارای کیفیت پایین قرار میگیرند از الگوهای نقش مناسب کارکرد ارتباطی محروم مانده و از مهارتهای اجتماعی مناسب برخوردار نمیشوند و یا اینکه پاسخهای ناسازگارانهای را در قبال تعارضات اکتساب میکنند. لویس[۷۹] و اسپانیر[۸۰] (۱۹۹۹) گزارش کردهاند که هر چه مواجهه فرد با الگوهای نقش مناسب برای کارکرد زناشویی بیشتر باشد کیفیت زندگی زناشویی بالاتر خواهد بود (الیس، ۲۰۰۴).
آماتور و بوث (۱۹۹۷) دریافتند که سطح تحصیلات والدین و درآمد از رابطهای مثبت با کیفیت و کمیت روابط زناشویی فرزندان برخوردار است. آنها پیشنهاد کردهاند والدینی که از منابع بیشتری بهرهمند هستند بهتر قادر به برطرف ساختن فشارهای اقتصادی فرزندان و تسهیل رفاه اجتماعی ـ اقتصادی آنها خواهند بود (مثلاً از طریق تسهیل ورود آنان به تحصیلات عالی) (الیس،۲۰۰۴). با این حال برنز[۸۱] و دانلوپ[۸۲] (۲۰۰۰) پیشنهاد کردهاند که اثرات طلاق والدینی از تأثیر قویتر به نسبت اثرات ویژگیهای فردی برخوردار نیستند و این ویژگیها حائز تأثیر قویتری بر روابط فردی هستند. بنابراین ممکن است یک مؤلفۀ توارث ویژگیهای روانی و شخصیتی در تأثیرات والدینی دخیل باشد.
ویژگی های افراد مهم دیگر: لویس و اسپانیر (۱۹۹۶) با مرور شواهد مربوطه پیشنهاد کردهاند که تأیید یا مخالفت با یک رابطه از سوی خانواده و دوستان میتواند بر کیفیت زندگی زناشویی تأثیر معنادار بگذارد. در حالیکه یک شبکۀ اجتماعی قوی میتواند منجر به افزایش کیفیت زندگی زناشویی شود، مقاومت مستمر میتواند حائز تأثیری منفی بر کیفیت یک رابطه باشد (آخرتی، ۱۳۸۶).
رویدادهای استرسآور: ویلیامز[۸۳] (۱۹۹۵) یک رابطۀ معنادار را بین رویدادهای استرسآور زندگی و کیفیت زندگی زناشویی گزارش کرد. رویدادهای استرسآور زندگی از قبیل رویدادهای ضربه زا و فشارهای شغلی یا اقتصادی نیز میتوانند باعث افزایش فشارهای خانوادگی و استرسهای ارتباطی از طریق پاسخهای انزجاری و نامؤثر به تعارضات گردند. با این حال زوجینی که قادر به مقابله هستند ممکن است در این بین به تقویت رابطۀ خود بپردازند (برادبوری و همکاران، ۲۰۰۰).
۲-۱-۵. کیفیت زندگی زناشویی مطلوب
در گذشته کیفیت زندگی زناشویی مطلوب برآوردن نیازهای ضروری زوجین بدون تغییری خاص در آن بود. این همان معنای دانش فرمانش اولیه را میرساند، یعنی اینکه زوجین در برابر تغییر مقاومت میکنند و میکوشند آن را به حالت قبل باز گرداند. گلدنبرگ و گلدنبرگ (۱۳۸۹) در حال حاضر، کیفیت زندگی زناشویی مطلوب را به گونهای در نظر میگیرند که زوجین به خاطر تداوم رابطه خویش میتوانند تغییرات مربوطه را تحمل کنند. در واقع، استواری زوجین وابسته به تغییر آنهاست. در ادامه گلدنبرگ و گلدنبرگ (۱۳۸۹) موازنه میان تعادل ساختی و ساختزدایی را معرف زوجین برخوردار از کیفیت زندگی زناشویی مطلوب میدانند. از یک طرف تعادل ساختی به گرایش نظام برای حفظ ثبات ـ یا حالت تعادل پویا ـ اشاره دارد، و از طرفی دیگر منظور از ساختزدایی فرآیندی است که نظام با بهره گرفتن از آن، ساختار خود را به منظور انطباق با شرایط محیطی جدید تغییر میدهد. این تغییر منعطف نظام، این امکان را فراهم میسازد تا در برابر تحریکات جدید پاسخگو بوده و نسبت به نوآوری، تغییر و رشد حالتی گشوده داشته باشد.
به نظر ویرجینیا ستیر و ریسکین (۱۹۷۹؛ به نقل از آخرتی،۱۳۸۶) زوجینی که دارای کیفیت زندگی زناشویی مطلوب هستند، مشکلات خود را به درجات و در زمانبندیهای متفاوت حل میکنند، این زوجین از فلج یا خشک و سنگواره نمودن فرآیندهای تعاملی در رابطهشان اجتناب میورزند. در چنین روابطی، کشمکش و تعارض از آنجا که فرآیندهای رشدی را تقویت میکند، مثبت ارزیابی میشود. والش (۱۹۸۲) زوجینی را که فاقد علائم مرضی هستند و در شرایط مطلوب به سر میبرند و نیز آنهایی را که از لحاظ آماری عادی هستند، دارای کیفیت زندگی زناشویی مطلوب معرفی کرده است. وجه دیگر تعریف کیفیت زندگی زناشویی مطلوب میتواند بر حسب فرآیندهای موجود در رابطه زوجین باشد؛ فرآیندهای اساسی شامل پا گرفتن، نگهداری، شکوفایی زوجین در رابطه با یکدیگر و نیز سیستمهای اجتماعی است. اینکه چه چیزی طبیعی، نمونه و یا مطلوب به شمار آید در زمینه های عرفی و اجتماعی توصیف می شود و متناسب با خواسته های متفاوت داخلی و خارجی رابطه زوجین که احتیاج به انطباق با جریان چرخه زندگی دارد، تغییر میکند (نقل از نیکولز و شوارتز،۱۳۸۷).
زیمون، کلمنت و اشتیرلین (به نقل ۱۹۹۵؛ نقل ازپیرمرادی،۱۳۷۹) تفاوتهای اساسی بین دو نوع رابطه زناشویی با کیفیت مطلوب و نامطلوب را در استراتژی حل مشکل، فضای عاطفی رابطه، قابلیت تغییر در مراحل مختلف چرخه زندگی زناشویی، تعادل و توازن در نزدیکی و فاصله در روابط زناشویی و وجود مرزهای مؤثّر بین زوجین میدانند.
۲-۱-۶. کیفیت زندگی زناشویی نامطلوب
روزنبرگ[۸۴] (۱۹۸۳) چنین مطرح میکند «هنگامی که رابطه زناشویی دچار مشکلی میشود، میتوان چنین فرض کرد که عملکرد ساختاری آن بدکار است». بنابراین کیفیت زندگی زناشویی نامطلوب حکایت از آن دارد که قواعد نهان حاکم بر تبادلهای زوجین شاید موقتاً بیتأثیر یا نامناسب شدهاند و باید مجدداً بر سر آنها مذاکره شود (گلدنبرگ و گلدنبرگ،۱۳۸۹).
طبق تعریف، یک رابطه زناشویی با کیفیت نامطلوب نمیتواند کارکرد خود را از لحاظ رشد عاطفی خود تحقق بخشد (کولاپینتو، ۱۹۹۱، به نقل از برواتی و دیگران، ۱۳۸۷). مینوچین (۱۹۷۴) برچسب آسیبشناسی بیمارگون را برای روابطی در نظر میگیرد که وقتی با یک موقعیت تنشزا مواجه میشوند، انعطافناپذیری الگوهای تبادلی و مرزبندیهای خود را افزایش میدهند و بدین ترتیب، جلوی بررسی سایر شقها را میگیرند. از سوی دیگر، روابط زناشویی بهنجار با حفظ تداوم رابطه و در عین حال، انعطافپذیری کافی برای مجاز دانستن بازسازی رابطه، با فشارهای گریزناپذیر منطبق میشوند. پس رابطه زناشویی بهنجار بر خلاف رابطه زناشویی بدکارکرد با تغییرات ناشی از زندگی مشترک به شیوه صحیح برخورد میکند و موجب رشد زوجین میشود (گلدنبرگ و گلدنبرگ، ۱۳۸۹).
۲-۱-۷. نظریه های کیفیت زندگی زناشویی
روانشناسان ونظریهپردازان رشتههای علوم انسانی در رابطه باکیفیت زندگی زناشویی و روابط فی مابین زوجین نظریات مختلفی را ارائه داده اند.هریک ازاین نظریه پردازان باتوجه به حوزه پژوهشی وعملی خودشان به یک یا چند بعد از این موضوع چندوجهی پرداخته اندو میتوان گفت که این نظریات مکمل یکدیگر می باشند.در این مرحله به ارائه این دیدگاههای متفاوت و دربعضی موارد متعارض میپردازیم.
۲-۱-۷-۱. دیدگاه برادبوری[۸۵]
برادبوری (۱۹۹۷؛ به نقل از برادبوری، فینچام و بیچ،۲۰۰۰) مدلی ازکیفیت زندگی زناشویی ارائه کرده است که به صورت یک پژوهش طولی درمورد ازدواج است.دراین پژوهش متغیرهای مختلف تعیین کننده کیفیت زندگی زناشویی وثبات زناشویی بررسی شدهاندکه همگی را میتوان به ۳ دسته که در بردارنده چهار زمینه بنیادی ازدواج هستند تقسیم نمود.
الف) متغیرهادر بردارنده فرایندهای تطابقی[۸۶]،
یا روشهایی که افراد و زوجها با اختلاف عقاید ومشکلات فردی یا زناشویی کنار میآیند.درپژوهشهای این زمینه بر رفتارهای قابل مشاهدهای تأکید شده است که همسران هنگام حل مشکلات زناشویی نسبت به هم دارند،ونیز شناختهایی که پس ازاین رفتارها ایجاد میشود.
ب) متغیرها مربوط به رخدادهای تنشزا یا گذارهای تحولی[۸۷]،
مطالعات مربوط به این متغیرها براین موضوع تأکید میکندکه چطور حوادث وشرایط محیطی که زوجها با آن روبرو میشوند برکیفیت و ثبات ازدواج تأثیر میگذارد.ریشه بررسی این دسته ازمتغیرها در”نظریه بحران” است که به چگونگی اثر بحرانها برثبات زناشویی میپردازد.
آموزش
تسهیل یادگیری برای خلق معنا
تکیهگاهسازی در بکارگیری مهارتهای خودتنظیمی (راهبردهای شناختی، فراشناختی، انگیزشی) به دانشآموزان
فنون انگیزشی
ایجاد علاقه در یادگیرندگان نسبت به موضوع
کمک برای دانشآموزان برای نسبت دادن موفقیتها و شکستها به خود
ویژگیهای محتوا
ترتیب و توالی محتوا
ترتیب و توالی محتوا براساس دانش و تجارب قبلی یادگیرنده
محتوای تعاملی
فراهم آوردن زمینهای در محتوا که در آن یادگیرنده نقشی فعالی ایفاء کند.
بخش دوم تحقیق کیفی: یافته های حاصل از پژوهش تکوینی
در این قسمت این سؤال اساسی مطرح است. مولفه های اصلی و روند طراحی آموزشی بر اساس مدل یادگیری زایشی برای بهبود بازده های یادگیری سطح بالا در یادگیرندگان چگونه است؟
پس از آن که چارچوب نظریهی یادگیری زایشی از لحاظ نقشهای یادگیرنده، معلم و محتوا مشخص گردید، مدل اولیهی فرضی از این چارچوب استخراج شد. در مدل اولیه مطابق با پژوهش تکوینی باید کاملاً خالص میبود و نه مولفهای به آن اضافه میشد و نه مولفهای از آن حذف میگردید. بنابراین مدل اولیه با توجه به محدودیتهای فوق و تا حد ممکن مبتنی بر چارچوب نظریهی یادگیری زایشی استخراج شده از روش تحلیل محتوای کیفی با طرح استقرایی تدوین گردید که حاوی مولفه های زیر بود:
تحلیل: در این مرحله طراح آموزش یا معلم باید به کسب اطلاعات اولیهای در راستای رسیدن به شناخت نسبت به یادگیرندگان بپردازند. برخی از مواردی که باید طراح آموزشی از آنها مطلع باشد تا بتواند درس خود را براساس این مدل طراحی کند، عبارت است از آگاهی از انگیزهها، علایق یادگیرندگان و همچنین میزان ضرورت و اهمیتی که یادگیری موضوع از نظر آنها دارد و همچنین این که یادگیرندهها تا چه اندازه از مهارتهای خودتنظیمی (شناختی، فراشناختی و انگیزشی) برخوردار هستند.
جلب توجه: در این مرحله توجه یادگیرندگان به موضوع جلب شده و این کار از طریق بازنمایی موضوع در قالب گرافیک، سؤال یا نظایر آنها صورت بگیرد.
فعالسازی دانش و تجارب پیشین: معلم از طریق مطرح کردن سؤالات مختلف، ارائه منابع مفیدی در این زمینه، آزمون، نوشتن مقاله، تهیهی گزارش از موردهای مرتبط، فیلم و نظایر آنها میتواند دانش و تجارب یادگیرندگان را فعال سازد.
ارائه محتوا: در این مرحله معلم محتوای درس را به یادگیرندگان ارائه میکند. در ارائه محتوا معلم باید به ۳ نکتهی اساسی توجه داشته باشد: الف) ترتیب و توالی محتوا براساس تجارب و دانش قبلی یادگیرنده باشد. ب) محتوا باید فعالیتهایی را از یادگیرنده بخواهد تا انجام دهند نه این که از ابتدا تا انتها بدون تعامل شناختی و رفتاری یادگیرنده صورت بگیرد. ج) معلم همچنین در حین ارائه محتوا باید به یادگیرندگان فرصت لازم را بدهد تا آنها به خلق معنا بپردازند.
تسهیلگری: معلم باید مهارتهای خود-تنظیمی را به یادگیرندگان آموزش دهد و به آنها کمک بکند تا در عمل این مهارتها را به کار گیرند. معلم باید از فنون انگیزشی استفاده کند تا هم یادگیرندگان به موضوع علاقمند گردند و هم موفقیتها و شکستها را به خود نسبت بدهند.
خلق معنا: معلم باید به یادگیرندگان کمک کند تا آنها اطلاعات جدید را به قدیم مرتبط سازند و از این طریق به خلق معنا بپردازند. معلم باید اطمینان یابد که یادگیرندگان طی فرایند یادگیری خود از راهبردهای شناختی و فراشناختی استفاده میکنند، معلم همچنین باید اطمینان حاصل کند که یادگیرندگان طی فرایند یاددهی-یادگیری مشارکت دارند و برای آن دسته از یادگیرندگانی که کمتر مشارکت میکنند، زمینه و بستری فراهم آورد که موجب افزایش مشارکت آنها گردد.
مدل اولیهی یادگیری زایشی برحسب چارچوب مستخرج از تحلیل محتوای کیفی به صورت شکل ۱-۴ میباشد.
شکل ۱-۴: مدل اولیهی یادگیری زایشی برحسب چارچوب
الف) ارزشیابی تکوینی مدل اولیه از نظر کارشناسان
مطابق با نظر شرکتکنندهی (۱) کلیت مدل تقریباً خوب بود، اما به جنبهی سازندهگرایانهی موضوع توجه نشده بود. وی در این زمینه اظهار داشت: «کلیت مدل خوب است، اما ایراداتی نیز دارد. مثلاً در قسمت ارائه محتوا میتوان آن را بر اساس اصول سازندهگرایی به کار گرفت، ضمن این که در این مدل چگونگی انجام ارزشیابی از مدل مشخص نیست». با توجه به انتقادات وارد بر این مدل سعی شد تا حد ممکن براساس اصول سازندهگرایی اصلاح گردد و مولفه های ارزشیابی هم به آن اضافه شد. لذا از فعالیتهای یادگیری به جای ارائه محتوا استفاده گردید، اما در عین حال به نکاتی هم در تعیین و تعریف فعالیتهای یادگیری از قبیل موارد زیر توجه گردید: این که فعالیتهای یادگیری از بافت و زمینهی واقعی برخوردار باشند، امکان انجام آنها به صورت گروهی باشد تا فردی، یادگیرندگان بتوانند در آنها دخل و تصرف بکنند و برحسب تجارب خود در مورد آن نظر بدهند.
پس از اعمال اصلاحات لازم در مدل از نظر شرکتکنندهی (۲) بررسی گردید:
از نظر شرکتکنندهی (۲) در این مدل بازده های یادگیری مشخص نشده است. همچنین برای این که یادگیرندگان موضوع را از دیدگاه های مختلف بررسی کنند باید مولفهای تحت عنوان دسترسی به منابع به آن افزود. از نظر وی یادگیرندگان اگر فرصت بررسی موضوع را از جنبه های مختلف داشته باشند و این کار را خودشان یا به کمک معلم انجام بدهند میتوانند به درک عمیقتری از موضوع برسند و معنای بهتری را از موضوع خلق نمایند. همچنین وی معتقد بود که اگر به مولفه های نیازسنجی و رسانه هم توجه میشد، خیلی بهتر بود. وی اظهار داشت «در این مدل مشخص نیست که نیازها چگونه تعیین میشود و همچنین جایگاه رسانه در آن کجاست و چگونه از آن استفاده میگردد؟» وی در پاسخ به سؤال پژوهشگر که «با توجه به این که رویکرد برنامهی درسی در کشور ما متمرکز است و معلم در تعیین نیازها و حتی محتوا دخل و تصرفی ندارد و همچنین این که مدل حاضر در سطح خرد است نه کلان، آیا بازهم نیاز است به مولفه نیازسنجی توجه گردد؟» وی در پاسخ به این سؤال اظهار داشت که این مدل اگر فقط برای کشور ما باشد و در سطح خرد باشد نه کلان، به نظر میرسد که خیر. همچنین وی در پاسخ به سؤال پژوهشگر که «آیا بهتر نیست معلم از لحاظ مولفه های این مدل که میتوانند با رسانه های مختلف ارائه شوند (مثلاً جلب توجه از طریق فیلم، سازماندهندههای گرافیکی، یا فعالیتهای یادگیری به صورت مداد-کاغذی، رایانه ای یا حتی فعالیتهای واقعی باشند)، محدود نگردد؟» وی در پاسخ به این سؤال اظهار داشت، پس این مدل به صورت یک بستهی از قبل تعیین شده در اختیار معلم قرار نمیگیرد و منظور شما این است که فقط رهنمودهای کلی را برای او جهت اجرا فراهم میکنید.
پس از بازبینی مدل و انجام اصلاحات لازم در آن، مدل از نظر شرکتکنندهی (۳) مورد بررسی قرار گرفت:
مطابق با نظر شرکتکنندهی (۳) که طراح آموزش در یکی از موسسات آموزشی و به عنوان متخصص طراحی و تولید محتوا در آن جا فعالیت میکرد، برای این که یادگیرندگان موضوع را از دیدگاه های مختلف بررسی کنند، باید مولفهای تحت عنوان پشتیبانی و منابع به آن افزود. از نظر وی یادگیرندگان اگر فرصت بررسی موضوع را از جنبه های مختلف داشته باشند و این کار را خودشان انجام بدهند، میتوانند به درک عمیقتری از موضوع برسند و معنای بهتری را از موضوع خلق نمایند. همچنین وی معتقد بود که اگر به رسانه هم توجه میشد، خیلی بهتر بود. وی اظهار داشت «در این مدل مشخص نیست که جایگاه رسانه در آن کجاست و چگونه از آن استفاده میگردد؟» وی در پاسخ به سؤال پژوهشگر که «آیا بهتر نیست معلم از لحاظ مولفه های این مدل که میتوانند با رسانه های مختلف ارائه شوند (مثلاً جلب توجه از طریق فیلم و سازماندهندههای گرافیکی یا فعالیتهای یادگیری به صورت دیجیتالی و غیر دیجیتالی)، محدود نگردد. زیرا این نشأت گرفته از ماهیت دیدگاه سازندهگرایی در طراحی آموزشی براساس این مدل است». وی در پاسخ به این سؤال اظهار داشت، پس حداقل رهنمودهای کلی باید به معلم از این لحاظ ارائه گردد و بداند که از منظر محدودیت خاصی ندارد و او با توجه به موضوع، منابع در دسترس و عملکرد مورد نظر از یادگیرندگان میتواند رسانهی مناسب را انتخاب نماید.
پس از بازبینی مدل و انجام اصلاحات لازم مطابق با نظر شرکتکنندهی (۳) مولفه دسترسی به منابع و تعیین بازده های کلی یادگیری به آن افزوده شد و سپس از نظر شرکتکنندهی (۴) مورد بررسی قرار گرفت.
از نظر شرکتکنندهی (۴) که وی نیز متخصص طراحی آموزشی و شاغل در یکی از موسسات آموزشی بود، بهتر است که به جای مرحلهی جلب توجه از درگیرسازی شناختی استفاده گردد. زیرا درگیرسازی به نوعی هم به جلب توجه در شروع درس اشاره دارد و هم سعی در حفظ توجه طی فرایند یاددهی- یادگیری دارد که این کار را میتواند از طریق ایجاد چالشهای مختلف در حین مراحل این مدل ایجاد کند. همچنین مطابق با نظر ایشان بیان بازده های یادگیری جنبهی اکتشافی موضوع را به هم میزند و یادگیرنده از قبل همه چیز را میداند و آن چه که سازندهگرایان تأکید دارند که یادگیرندگان باید نسبت به آموختههای خود احساس تملک بکنند با بیان بازده های یادگیری از بین میرود. وی در پاسخ به این سؤال پژوهشگر «فکر نمیکنید که این از ویژگی سازندهگرایی افراطی است، در حالی که برای این مدل صادق نمیباشد؟ زیرا در این مدل محتوای کاملاً مشخصی باید تدریس گردد و معلم میتواند تنها آن را غنی سازد و از لحاظ نحوهی ارائه در آن دخل و تصرف کند؟» وی در پاسخ به این سؤال چنین گفت «همینطور است، نظر من این نیست که اصلاً نباید اهداف بیان گردند، بلکه آنها نباید به صورت عینی بیان شوند، سازندهگرایان میانهرو هم قبول دارند که اهداف کلی (منظورم educational goals است)، بهتر است بیان گردد تا حداقل حدود و مرزها برای یادگیرندگان و حتی خود معلم مشخص باشد». بنابراین برای لحاظ کردن نقطه نظر این شرکتکننده سعی شد تا در این مدل بازده های یادگیری به طور صریح برای یادگیرندگان بیان نگردند، اما فعالیتهای یادگیری در هنگام طراحی آموزش براساس آنها تعریف شوند. مطابق با نظر وی همچنین جایگاه ارائه بازخورد و ارزشیابی تکوینی مشخص نیست و این در مدل حاضر از جایگاه خیلی خاصی برخوردار است. این شرکتکننده در این زمینه اظهار داشت «از آن جا که یادگیرندگان، خودشان به ساختن یادگیری میپردازند، اگر به درک نادرستی از موضوع نرسند، چگونه باید از آن آگاه گردند، چگونه آن را اصلاح کنند؟ یا حتی چگونه میتوانند یادگیری خود را شرح و بسط دهند؟ که جای این مولفه در مدل حاضر کاملاً خالی است». این شرکتکننده همچنین بیان داشت که «موفقیت مدل حاضر تا حد بسیار زیادی منوط به ایفای نقش تسهیلکنندگی معلم به طور صحیح است. اگر معلم از لحاظ تسهیلگری قابل و با کفایت باشد، به احتمال فراوان یادگیرندگان به خلق معنا و بازده های مورد نظر میرسند، ولی اگر نباشد و یا اعتقادی به این کار نداشته باشد، مدل توفیق چندانی به دست نمیآورد».
پس از اعمال اصلاحات براساس انتقادات به عمل آمده از نظر شرکتکنندهی (۴)، مدل حاضر از نظر شرکتکنندهی (۵) مورد بررسی قرار گرفت:
مطابق با نظر ایشان مدل حاضر از این لحاظ خوب است که در عین حال که یادگیرندهمحور است به معلم هم به اندازهی کافی توجه شده است و وظایف او در آن تا حد زیادی مشخص و در قالب تسهیلکنندگی است. با این وجود به نظر میرسد که مولفه تحلیل و شناخت تنها محدود به یادگیرندگان نمیشود. وی در این رابطه بیان داشت «مثلاً مشخص نیست که ما به عنوان طراح اگر قرار باشد با این مدل کار کنیم، مبنای کار خود را از لحاظ میزان آگاهی دانشآموزان در رابطه با موضوع در چه نقطهای قرار دهیم، آیا در رابطه با موضوع اصلاً منابعی در دسترس هست که بتوان کلاس را غنیتر ساخت یا این که به محتوای کتاب باید اکتفاء کرد و از آن مهمتر، طراحی حاضر تا چه اندازه با زمان کلاس همخوانی دارد؟» از نظر وی مدل حاضر برای آن که بتواند به نحو اثربخشتری اجرا گردد، باید جزئیات هر یک از مراحل را بیشتر مشخص سازد و تصریح کند که معلم هر یک از آنها را چگونه انجام دهد. در حالی که در مدل حاضر، به این موارد چندان توجهی نشده است. بنابراین جزئیات بیشتری به مولفه تحلیل افزوده شد.
هر ۵ شرکتکننده معتقد بودند که مدل حاضر موجب پرورش بازده های یادگیری سطح بالا میگردد. البته تا حد زیادی این میزان موفقیت بستگی به توانایی تسهیلکنندگی معلم دارد که هرچه از این لحاظ تواناتر باشد، احتمال دستیابی دانشآموزان به بازده های سطح بالا بیشتر است. پس از بازبینی مدل، نهایتاً مدل اصلاحی به صورت زیر تغییر یافت.
تحلیل: کسب آگاهی و شناخت لازم از مولفه های مورد نظر جهت تصمیمگیری بهتر در مورد آنها. برخی از مولفههایی که باید مورد تحلیل قرار بگیرند عبارتند از: (الف) یادگیرنده از لحاظ میزان دانش و تجارب قبلی آنها نسبت به موضوع، نگرش او نسبت به موضوع، میزان خودتنظیمی آنها و مواردی نظایر آنها؛ (ب) موضوع از لحاظ پیشنیازها، نوع موضوع از لحاظ حقایق، مفاهیم، قواعد و نهایتاً روش کار؛ (ج) تعیین بازده های یادگیری؛ (د) میزان دسترسی به منابع؛ (ه) زمان.
درگیرسازی شناختی: درگیرکردن یادگیرندگان با موضوع درسی که موجب مشارکت آنها در فعالیتهای یادگیری گردد. درگیرسازی میتواند از طریق طرح سؤال، سناریوی مبتی بر مسأله یا هر چیزی باشد که در رابطه با موضوع موجب عدم تعادل شناختی در یادگیرنده گردد.
فعالسازی دانش و تجارب پیشین: یادگیرندگان برای حل مسأله، پاسخ به سؤال یا به طور کلی آن چه را که در مرحلهی قبل از لحاظ ذهنی با آن درگیر شدهاند، باید آموختهها و تجارب قبلی آنها فعال گردد تا آنها بتوانند به خلق معنا بپردازند. برای این کار معلم میتواند از پرسشهای هدایتکننده و یا سازماندهندههای گرافیکی استفاده کند.
فعالیتهای یادگیری: معلم باید آن دسته از وظایف یادگیری در قالب فعالیتهایی تدارک ببیند که هم از نوع اصیل و واقعی در زندگی روزمره باشند و هم امکان انجام آنها به صورت گروهی برای دانشآموزان وجود داشته باشد و همچنین فعالیتها از دیدگاه ها و جنبه های مختلف باشد که یادگیرندگان به درک عمیقی از موضوع و بازده های یادگیری مورد نظر برسند. در طراحی و تدوین فعالیتهای یادگیری باید در نظر داشت که آنها حتماً باید مبتنی بر پرورش بازده های یادگیری سطح بالا تعریف شوند تا موجب بهبود عملکرد یادگیرندگان در این سطوح گردند.
دسترسی به منابع: معلم باید امکان دسترسی به کلیهی منابع (رسانه های مختلف اعم از اسناد، فیلم و نظایر آنها) در رابطه با موضوع را برای یادگیرندگان در راستای دستیابی به اهداف یادگیری فراهم آورد.
شرح و بسط: در این مرحله معلم باید یادگیری و درک و فهم یادگیرندگان را از موضوع مورد ارزشیابی قرار دهد که آیا درک آنها نسبت به موضوع درست است یا خیر؟ بازخورد لازم را به آنها بدهد تا آنها یادگیری خود را اصلاح کنند و به موقعیتهای دیگر انتقال داده و آن را شرح و بسط دهند.
ارزشیابی: در این مرحله میزان یادگیری دانشآموزان از لحاظ میزان دستیابی به اهداف یادگیری مورد ارزشیابی قرار میگیرد. البته معلم باید در نظر داشته باشد که ارزشیابی او باید تا حد ممکن از نوع اصیل و واقعی بوده و علاوه بر فرآورده بر فرایند هم توجه داشته باشد.
تسهیلگری: کمکها و حمایتهایی که معلم باید از یادگیرندگان داشته باشد که آنها قادر به خلق معنا گردند. تسهیلگری معلم در تمام فرایند یاددهی- یادگیری از ابتدا تا انتها صورت میگیرد یعنی از لحظهی درگیرسازی تا ارزشیابی. معلم همچنین به یادگیرندگان برای استفاده از مهارتهای خودتنظیمی، انجام تکالیف و نظایر آنها باید فرصت لازم را بدهد.
خلق معنا: در این مدل، یادگیرندگان از لحظهی شروع درس و درگیرسازی ذهنی تا مرحلهی ارزشیابی به خلق معنا میپردازند و هدفشان کسب یک درک عمیق از موضوع است. آنها برای خلق و زایش معنا باید بتوانند به خوبی از مهارتهای خودتنظیمی استفاده کنند، لذا معلم باید در هنگام ضرورت، تکیهگاهسازیهای لازم را در راستای خلق معنای یادگیرندگان بوجود آورد. یادگیرندگان برای آن که به خلق معنا برسند باید قادر باشند که اطلاعات جدید را به قدیم مرتبط ساخته و معنای جدیدی را خلق نمایند.
سؤال مهم این است که ملاک الهی ویا نفسانی بودن محبت یا دشمنی ما چیست؟همین سؤال را اصحاب حضرت محمد (ص) از ایشان پرسیدند. “روزی رسول خدا (ص) به برخی از یارانش فرمود: ای بنده خدا! برای خدا محبت بورز و برای خدا نفرت داشته باش وتنها برای خدا دوستی کن وبرای او دشمنی نما. زیرا تو راهی برای نیل به ولایت الهی نداری مگر از این راه وکسی طعم ایمان را نمیچشد هرچند همیشه درنماز و روزه باشد مگر این چنین باشد. امروزه دوستی مردم باهم بیشتر برای دنیا شده. برای دنیا باهم دوست میشوندوبرای دنیا باهم دشمن میشوندواین سبب می شود که آنان بهره ای از خدا نداشته باشند. شخصی به پیامبر عرض کرد چگونه بدانم برای خدا دوستی ودشمنی میکنم؟ وچه کسی دوست خداست تا با او دوستی کنم و چه کسی دشمن خداست تا با او دشمنی نمایم؟رسول خدا(ص)به علی(ع)اشاره کرد و فرمود: آیا او را میبینی؟عرض کرد: بلی. حضرت فرمود: دوست این مرد دوست خداست پس دوستش داشته باش و دشمن او دشمن خداست پس دشمنش بدار. دوست او اگرچه قاتل پدرت و پسرت باشد دوست داشته باش ودشمن او اگرچه پدر و پسرت باشد دشمن داشته باش. (حسن زاده، ۱۳۹۴: ۲۵۹)
چنانچه دانستیم ایمان دارای مراتبی است. یکی از عوامل مهمی که باعث ظهور و به فعلیت رسیدن مراتب بالای ایمان در انسان می شود، سنت های الهی ونحوه مواجه انسان بااین سنت ها است. (عنکبوت ۲و۳) این سنت ها اعم از وجود مشکلات و ناراحتی ها و وجود رفاه وآسایش است تا انسان در هر مرحله به وسیله هریک به نحوی، بعدی از ابعاد وجودش رشد یابد وکمالی بر کمالاتش افزوده گردد. این امتحانات موجب تمیز انسان از مدعیان می شود و نهتنها ایمان محتاج تلاش وکوشش است بلکه حفاظت از آن نیز محتاج کوشش است. لذا حضرت امیر(ع)به نقل از پیامبر(ص)صبر را سه گونه دانسته،صبر هنگام مواجه با مصیبت(بی قراری نکردن)،صبر بر دستورات الهی(انجام واجبات وترک محرمات)وصبر بر معصیت در مقابل تمایلات نفسانی. (کلینی،۱۴۰۷: ۲/۹۱)
درادامه مطالبی درباب ملاک سنجش مرتبه ایمان بیان می شود واین بحث رابه پایان میرسانیم. براى سنجش مراتب ایمان مىتوان به میزان التزام عملى افراد توجه کرد. بالاترین مرتبه ایمان لازمهاش این است که صاحب آن به تمام لوازم عملى بىکم و کاست و صد در صد ملتزم باشد؛ تا برسد به مراتب بعدى که به تدریج از این التزام عملى کاسته مىشود. انسانهاى معمولى اینگونه هستند که با آن که بنا مىگذارند صد در صد ملتزم باشند اما در عمل سستى مىکنند و مرتکب معصیت مىشوند. چنین کسى «مؤمن گناهکار» است و با «کافر باطنى» فرق دارد. کافر باطنى در اصل بناگذارى مشکل دارد، ولى مؤمن گناهکار در میزان پاىبندى به بناگذارى.
کسانى که صد در صد و در همه موارد به بنایى که گذاشتهاند متعهد مىمانند و ذرّهاى از آن تخطى نمىکنند «معصوم» نامیده مىشوند. از نظر اعتقادات و تعالیم اسلامى، در اسلام کسانى که معصوم بودن آنها تضمین شده باشد بیش از چهارده نفر نیستند. کسانى هم مثل حضرت زینب علیهاالسلام یا حضرت علىاکبر و ابوالفضلالعباس(علیهماالسلام) حضرت معصومه (علیهاالسلام) دختر گرامى امام هفتم (علیه السلام) نیز مرتکب گناه نمىشدهاند، ولى تفاوتشان با چهارده معصوم در این جهت این است که عصمت آن چهارده بزرگوار تضمین گردیده، اما عصمت این بزرگواران به این صورت نبوده است. اعتقاد به عصمت آن چهارده نفر شرط تشیع است و اگر کسى چنین اعتقادى را نداشته باشد به تشیع او خلل وارد مىشود، ولى اعتقاد به عصمت دیگران، شرط تشیع نیست. (مصباح یزدی، ۱۳۸۶: ۱۵۲)
از نظر عقلى کاملاً ممکن است که یک انسان عادى هم به جایى برسد که در همه حال کاملاً ملتزم به لوازم ایمانش باشد و هیچگاه گناه نکند. اما افراد عادى اینگونه هستند که ایمانشان ضعیف است و در طول عمرشان دائماً در افت و خیز هستند؛ گاهى مطیعند و گاهى عاصى. مراتب ایمان از همین جا پیدا مىشود؛ بستگى به این دارد که انسان چقدر گناه مىکند و آن تعهد عملى به باور قلبى را مىشکند.
۳-۲٫ فرق اسلام و ایمان
نویسنده کتاب شریف کافی سند به سماعه می رساند که: « قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع أَخْبِرْنِی عَنِ الْإِسْلَامِ وَ الْإِیمَانِ أَ هُمَا مُخْتَلِفَانِ فَقَالَ إِنَّ الْإِیمَانَ یُشَارِکُ الْإِسْلَامَ وَ الْإِسْلَامَ لَا یُشَارِکُ الْإِیمَانَ فَقُلْتُ فَصِفْهُمَا لِی فَقَالَ- الْإِسْلَامُ شَهَادَهُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ التَّصْدِیقُ بِرَسُولِ اللَّهِ ص بِهِ حُقِنَتِ الدِّمَاءُ وَ عَلَیْهِ جَرَتِ الْمَنَاکِحُ وَ الْمَوَارِیثُ وَ عَلَى ظَاهِرِهِ جَمَاعَهُ النَّاسِ وَ الْإِیمَانُ الْهُدَى وَ مَا یَثْبُتُ فِی الْقُلُوبِ مِنْ صِفَهِ الْإِسْلَامِ وَ مَا ظَهَرَ مِنَ الْعَمَلِ بِهِ وَ الْإِیمَانُ أَرْفَعُ مِنَ الْإِسْلَامِ بِدَرَجَهٍ إِنَّ الْإِیمَانَ یُشَارِکُ الْإِسْلَامَ فِی الظَّاهِرِ وَ الْإِسْلَامَ لَا یُشَارِکُ الْإِیمَانَ فِی الْبَاطِنِ وَ إِنِ اجْتَمَعَا فِی الْقَوْلِ وَ الصِّفَهِ. »(کلینی،۱۴۰۷: ۲/۲۵) سماعه گفت: به امام صادق (ع) عرض کردم: به من خبر ده از ایمان و اسلام، آیا با هم اختلاف دارند؟ پس امام فرمود: اسلام شهادت به وحدانیت خدا و تصدیق به رسالت پیامبر خداوند است،که به آن خون حفظ شود و با آن ازدواج و ارث بردن جایز شود و به ظاهر آن اجتماع مردم مسلمان تحقق پیدا کند. ولی ایمان، هدایت است و آنچه که از صفت اسلام در قلب تثبیت شده و منشأ عمل می گردد.
از این حدیث شریف ظاهر می شود که شهادت به وحدانیت و اعتقاد به رسالت اسلام است. ولی ایمان نور هدایتی است که در قلب جلوه می کند و آنچه صفت اسلام است، اگر در قلب ثابت شد و به قلب رسید، آن ایمان است و لازمه ایمان عمل است. و از احادیث بسیار ظاهر می شود که عمل از ارکان ایمان است. و این نه آن است که در حقیقت ایمان، عمل به ارکان مدخلیت دارد بلکه برای آن است که لازمه ایمان، عمل به ارکان است. و در کتاب ایمان و کفر اصول کافی آمده « فَإِذَا أَتَى الْعَبْدُ کَبِیرَهً مِنْ کَبَائِرِ الْمَعَاصِی أَوْ صَغِیرَهً مِنْ صَغَائِرِ الْمَعَاصِی الَّتِی نَهَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَنْهَا کَانَ خَارِجاً مِنَ الْإِیمَانِ سَاقِطاً عَنْهُ اسْمُ الْإِیمَانِ وَ ثَابِتاً عَلَیْهِ اسْمُ الْإِسْلَامِ فَإِنْ تَابَ وَ اسْتَغْفَرَ عَادَ إِلَى دَارِ الْإِیمَانِ وَ لَا یُخْرِجُهُ إِلَى الْکُفْرِ إِلَّا الْجُحُودُ وَ الِاسْتِحْلَال؛ هنگامی که بنده گناهی از گناهان کبیره یا صغیره را که خدا از آنها نهی فرموده، انجام دهد، از ایمان خارج شده و اسم ایمان از او ساقط است و اسم اسلام بر او ثابت می شود، پس اگر توبه و استغفار کرد به جایگاه ایمان باز میگردد». و این سنت جز آنکه این علم و ادراک که در ما هست، ایمان نیست و إلا ملازم با این اوصاف شریفه و اعمال صالحه بودیم. (همان: ۲/۲۷)
باتوجه با آیۀ ۱۴ حجرات تفاوت میان اسلام و ایمان و حدود آن معلوم می شود که اسلام آن چیزی است که مردم به زبان و اعضا و جوارح خود معترفند و در حقیقت اسلام عبارت از تسلیم شدن به فرمان خدا در مقابل دعوت پیامبر (ص) است و پذیرش این دعوت آثاری چون محترم بودن جان و مال و حلال بودن ارث و نکاح و امثال آن برای شخص مسلمان در بر دارد. اما ایمان چنان که آیه صریحاً به آن اشاره می کند کار دل (حقیقت وجودی آدم) است.
آیۀ ۱۴سورۀ حجرات به وضوح بر اختلاف این دو واژه تأکید نموده، چنین میفرماید: «قالت الأعراب آمنَّا قُل لم تؤمنوا و لکن قُولوا اسلمنا وَ لَمَّا یدخُل الایمانُ فی قلوبکم و ان تطیعُوا اللّه وَ رَسُولَهُ لایلتکم مِن اعمالکُم شیئاً انّ اللّهَ غفور رحیم. » (حجرات، ۱۴)
باید توجه داشت که منظور از اعراب، عرب های بادیه نشین میباشد که از لحاظ فرهنگی در سطح پایینی از شهرنشینی بودند؛ لذا خداوند به خاطر بکاربردن لفظ ایمان، در مقابل عرب های بادیه نشین موضع میگیرد که شما به دین اسلام درآمدید و ایمان واقعی نیاوردید.
در صورت توجه به آیه این نکته حاصل می شود که معیار ارزش انسان تقواست، زیرا که تقوا محصول شجرۀ ایمان است. آنجا که خداوند سخن از اختلاف در مراتب آدمی به میان می آورد، معیار را در تقوا متجلّی میداند. (حجرات ،۱۳)
بنابر آیات فوق، تفاوت اسلام و ایمان در این است که اسلام شکل ظاهری دین است. لذا هر کس شهادتین را بر زبان جاری سازد، در مسلک مسلمانان وارد می شود و احکام اسلام بر او جاری می گردد، اما ایمان یک امر حقیقی و باطنی یا شهودی است که در قلب آدمی مأوی می کند. اسلام ممکن است انگیزه های مختلفی داشته باشد، حتی انگیزه های مادی و منافع شخصی، ولی ایمان حتماً از انگیزه های معنوی سرچشمه میگیرد و براساس آن میوۀ حیات بخش تقوا بر شاخسار اعمال ظاهر می گردد. پیامبر اسلام (ص) در این زمینه میفرمایند: «الاسلام علانیه و الایمان فی القلب؛ اسلام امر آشکاری است، ولی جای ایمان دل است». (طبرسی،۱۳۷۲: ۹/۲۰۷)
امام صادق(ع) می فرماید: « الْإِسْلَامُ یُحْقَنُ بِهِ الدَّمُ وَ تُؤَدَّى بِهِ الْأَمَانَهُ وَ تُسْتَحَلُّ بِهِ الْفُرُوجُ وَ الثَّوَابُ عَلَى الْإِیمَانِ.؛ با اسلام آوردن، خون آدمی محفوظ و ادای امانت او لازم و ازدواج با او حلال می شود، اما اصل ثواب ناشی از ایمان حقیقی است». (کلینی،۱۴۰۷: ۲/۲۵)
همچنین خداوند در آیۀ ۶۲ سورۀ بقره می فرماید: «انّ الّذین آمنوا و ا لذین هادوا و النّصاری و الصّابئین من امن باللّه و الیوم الآخر و عمل صالحاً فلهم اجرهم عند ربهم و لاخوف علیهم و لاهم یحزنون» در صورت دقت در این آیه چنین به نظر می رسد که نوعی تحصیل حاصل به وجود آمده است؛ یعنی خداوند می فرماید: «انّ الّذین آمنوا. . . من آمن …» در حالی که اگر سخن از کسانی است که ایمان آورده اند،«من آمن» لازم نمی آمد، ولی واقع امر این است که ایمان در صورت اول، ایمان صوری و زبانی است و ایمان دوم، ایمان حقیقی و قلبی. چنانچه در جای دیگر به وضوح میفرماید: «یا ایها الّذین آمَنوا آمِنوا؛ ای کسانی که ایمان آورده اید، ایمان بیاورید». ( نساء، ۱۳۶) از این آیات و روایات می توان فهمید که خداوند میان اسلام آوردن و ایمان آوردن تفاوت قائل شده است.
در جمله های آخر، به یک اصل مسلّم قرآنی اشاره دارد که شرط قبولی اعمال را ایمان میداند. ایمان تغییرات اساسی در بینش انسان ایجاد می کند. به طوری که درک تازه ای از عالم هستی به انسان میدهد. حجاب ها و پرده های خودخواهی را میدَرَد و افق دیگری را بر آدمی میگشاید. شکوه و عظمت بی مثال آفرینش را در نظر او مجسّم می کند. سپس نور و روشنایی را بر عواطف میتاباند و در پرورش آنها نقش مهمّی ایفا می کند. ایمان ارزش های انسانی را در او زنده می کند، استعدادهای والای او را شکوفا میسازد و علم، قدرت، شهامت، ایثار، فداکاری، عفو، گذشت و اخلاص به آدمی میدهد و از موجودی ضعیف، انسانی نیرومند و قوی و مفید میسازد.
حال، نشانه های ایمان واقعی چیست؟ در پاسخ به این سؤال، خداوند در آیۀ ۱۵ سورۀ حجرات می فرماید: «انّما المؤمنون الّذین آمنوا باللّه و رسوله ثمّ لم یرتابوا و جاهدوا باموالهم و انفسهم فی سبیل اللّه» براساس این آیه، اسلام روشنترین نشانه های ایمان را مطرح ساخته است.
ایستادگی، ثبات قدم و عدم تردید از یک سو، جهاد و ایثار مال وجان از سوی دیگر از نشانه های ایمان میباشد؛ اما از نشانۀ برتر ایمان، جهاد با نفس و نفس اماره میباشد که خداوند در قرآن، فراوان بر آن تأکید نموده است. این معیار را که قرآن براى شناخت مؤمنان راستین از دروغگویان متظاهر به اسلام بیان کرده، منحصر به فقراى طایفه بنی اسد نیست، معیارى است روشن و گویا براى هر عصر و زمان، براى جداسازى مؤمنان واقعى از مدعیان دروغین، و براى نشان دادن ارزش ادعاى کسانى که همه جا دم از اسلام میزنند و خود را طلبکار پیامبر (ص) میدانند ولى در عمل آنها کمترین نشانهاى از ایمان و اسلام دیده نمی شود. در مقابل، کسانى هستند که نه تنها ادعایى ندارند، بلکه همواره خود را مقصر میشمرند، و در عین حال در میدان ایثار و فداکارى از همه پیشگام ترند. و اگر این معیار قرآنى را براى سنجش مؤمنان واقعى به کار بریم معلوم نیست از انبوه میلیونها میلیون مدعیان اسلام چه اندازه مؤمن واقعى هستند، و چه مقدار مسلمان ظاهرى؟!(مکارم شیرازی،۱۳۷۲: ۲۲/۲۱۰)
۳-۳٫ قلب جایگاه ایمان (قلب سالم و قلب مریض از دید امام علی (ع))
علامه طباطبایی در تفسیرالمیزان مینویسد: “مراد از قلب خود آدمی یعنی خویشتن او و نفس و روح اوست. قلب در اصطلاح قرآن موجودی است که درک می کند، میاندیشد، مرکز عواطف انسان است، تصمیم میگیرد، دوستی و دشمنی می کند، ومیتوان ادعا کرد که منظور از قلب همان روح و نفس انسانی است که می تواند منشأ همه صفات عالی و ویژگیهای انسانی باشد چنان که می تواند منشأ سقوط انسان و رذایل انسانی باشد… . (طباطبایی، ۱۳۸۲: ۲/۳۵۶)
میتوان گفت، احتمالا ایمان بیشتر از نظر عاطفی آن به قلب نسبت داده شده است. در آیات و روایات،قلب انسان به یک ظرف تشبیه شده است که چیزی درون آن قرار میگیرد. در سورۀ آل عمران آمده است: «سَنُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُواْ الرُّعْبَ بِمَا أَشْرَکُواْ بِاللّهِ مَا لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَانًا وَمَأْوَاهُمُ النَّارُ وَبِئْسَ مَثْوَى الظَّالِمِینَ»(آلعمران،۱۵۱)ما در قلب کافران ترس میاندازیم. القی یعنی انداختن و «فی» هم به معنای ظرفیت است. ظرفی که در آن چیزی قرار میگیرد. و یا در سورۀ مبارکه حجرات آیه۷«. . . وَلَکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمَانَ وَ زَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ و َکَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَالْفُسُوقَ وَالْعِصْیَان.»از اینکه میفرماید: خداوند ایمان را در دلها آرایش داده، معلوم می شود که جایگاه ایمان، دل است و ایمان، ظرف دل را زینت میبخشد.
مطلب دیگر گنجایش این ظرف، محدود است یا نه؟در جواب باید گفت: خیر گنجایش قلب ودل، بینهایت است. از آیات و روایات به دست می آید که دل ظرفی است که ظرفیتش بینهایت است. یعنی هرچه در آن ریخته شود، بازهم جا دارد و هرگز پر نمی شود.
در نهجالبلاغه تعبیرات گوناگونی راجع به قلب و گنجایش آن وجود دارد. حضرت به کمیل میفرماید: « أَخَذَ بِیَدِی أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِب (ع)، فَأَخْرَجَنِی إِلَى الْجَبَّانِ، فَلَمَّا أَصْحَرَ تَنَفَّسَ الصُّعَدَاءَ، ثُمَّ قَالَ: یَا کُمَیْلُ بْنَ زِیَاد: إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِیَهٌ، فَخَیْرُهَا أَوْعَاهَا، فَاحْفَظْ عَنِّی مَا أَقُولُ …» (نهجالبلاغه، حکمت۱۴۷ )یعنی این دلها، پیمانه هایی هستند که بهترین آن ها، باگنجایش ترین آنهاست. حضرت نمیگوید: گنجایش قلب ها محدود است. پس معلوم می شود که ظرفیت قلب تمام شدنی نیست و هرچه در آن بریزیم جای میگیرد. در روایت دیگری میفرمایدند: « جعلنا الله و ایاکم ممن یسعی بقلبها الی منازل الابرار برحمته؛ خداوند ما و شمارا به رحمت واسعه خود از جمله کسانی قرار بدهد که از دل برای منازل نیکوکاران میکوشند. » (نهجالبلاغه، خطبه ۱۶۵) این تعبیر چقدر زیباست، حضرت فرمود: خدا ما و شما را از آنهایی قرار دهد که سیر قلبی دارند. دلشان به راه افتاده و اهل سعی، کوشش وحرکت شده اند. همان دلهایی که با رحمت حق به سوی منازل ابرار در راهند. بنابراین آنچه از مجموعه آیات بسیار و روایات متعدد به دست میآید این است که قلب، یکی از ابعاد وجودی انسان و اشرف آنها محسوب می شود.
در روایتی ازامام باقر (ع) انواع قلوب در معارف اسلامی و اوصاف قلب مؤمن مشخص میگردد؛ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (ع) قَالَ: «إِنَّ الْقُلُوبَ أَرْبَعَهٌ، قَلْبٌ فِیهِ نِفَاقٌ وَ إِیمَانٌ وَ قَلْبٌ مَنْکُوسٌ وَ قَلْبٌ مَطْبُوعٌ وَ قَلْبٌ أَزْهَرُ أَجْرَدُ فَقُلْتُ مَا الْأَزْهَرُ قَالَ فِیهِ کَهَیْئَهِ السِّرَاجِ فَأَمَّا الْمَطْبُوعُ فَقَلْبُ الْمُنَافِقِ وَ أَمَّا الْأَزْهَرُ فَقَلْبُ الْمُؤْمِنِ إِنْ اعْطَاهُ شَکَرَ وَ إِنِ ابْتَلَاهُ صَبَرَ وَ أَمَّا الْمَنْکُوسُ فَقَلْبُ الْمُشْرِکِ ثُمَّ قَرَأَ هَذِهِ الْآیَهَ- أَ فَمَنْ یَمْشِی مُکِبًّا عَلى وَجْهِهِ أَهْدى أَمَّنْ یَمْشِی سَوِیًّا عَلى صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ(ملک، ۲۲) فَأَمَّا الْقَلْبُ الَّذِی فِیهِ إِیمَانٌ وَ نِفَاقٌ فَهُمْ قَوْمٌ کَانُوا بِالطَّائِفِ فَإِنْ أَدْرَکَ أَحَدَهُمْ أَجَلُهُ عَلَى نِفَاقِهِ هَلَکَ وَ إِنْ أَدْرَکَهُ عَلَى إِیمَانِهِ نَجَا » (کلینی،۱۴۰۷: ۲/۴۲۲) دلها چهار دسته شده، دستۀ اول پیمانهای که هم درآن نفاق وجود دارد و هم ایمان بعضی ازقلبها منکوس و واژگوناند یعنی چیزی وارد آنها نمی شود و راهی برای تطهیر و تغییر ندارد و یک دسته هستند که آن قدر ظلمانیاند که بر آنها مهر خورده شده و راهی برای هدایت شان باقی نمانده و چهارم برخی از دلها هستند که هم نورانیاند و هم صافاند. بعد راوی میپرسد که آن قلب نورانی کدام است؟ که حضرت در جواب همۀ قلوب را توضیح می دهند و میفرمایند: «ازهر» قلب مؤمن است که مانند چراغ تلألو دارد. قلب مؤمن اگر بر او نعمتی عطا شود شکر گوید و اگر مبتلی گردد صبر می کند. قلب مطبوعه و ظلمانی قلب منافق است و قلب منکوسه و واژگون قلب مشرک است. بعد حضرت این آیه را تلاوت فرمودند: « آیا کسی که در راه میرود در حالی که به رو افتاده است راه هدایت را بهتر یافته یا آن کسی که استوار ایستاده و بر راه راست قدم برمیدارد؟ »اما آن قلبی که هم ایمان دارد و هم نفاق متعلق به طایفهای است در طائف که اگر مرگ هر یک فرا رسد در حال نفاق هلاک شده و اگر در حال ایمان باشد نجات مییابند.
آیت الله مجتبی تهرانی در توضیح روایت اینگونه بیان می کنند: یک دسته از قلب ها هستند که به آنچه پیامبر آورده ایمان آوردهاند و ایمانشان محکم و پابرجاست و ایمان در دل آنها مستقر گردیده، دسته دیگر ایمان آوردهاند اما ایمان در قلب هایشان استقرار پیدا نکرده، قلب اینان گاهی خالی وگاهی پر از ایمان است، هنگامی که ایمان از دلشان خارج می شود تنها ادعای ایمان دارند. دسته سوم کسانی هستند که آنچه را پیامبر آورده ایمان ندارند اما همیشه ادعای ایمان می کنند و دستۀ چهارم هم افرادی هستند که به هیچ کدام از این امور ایمان نداشته و در ظاهر هم ادعای ایمان ندارند. دستۀ اول قلب مؤمن است، دستۀ دوم مربوط به گروهی درطایف گاهی مؤمن و گاهی منافقند، دستۀ سوم قلب منافق و دستۀ چهارم قلب مشرکین می باشد. (تهرانی، ۱۳۹۱: ۶۰)
۳-۳-۱٫ اوصاف قلب مؤمن با توجه به روایات:
الف-قلب مؤمن نورانی است: ایمان به خدا از سنخ کمالات است، کمالات هم از اصل حقیقت وجودند و اصل حقیقت وجود نیز نور است. لذا کسی که مؤمن است یک گوهر وجودی نورانی به نام ایمان درقلب خود دارد. وقتی میگویند وجود از سنخ نور است یعنی خودش روشن است وسبب روشنایی دیگر اشیا نیز می شود. بنابراین آنچه مربوط به ایمان و متعلقات آن است همه ازسنخ نوربوده هم روشن است و هم روشنی بخش. قلوب کفار دقیقاً برعکس است چون در مقابل وجود عدم است و د رمقابل نورظلمت است. قلب کافر توخالی و تاریک است.
ب- صاف و بیغل و غش است: تعلقات به امور دنیویه نیز،قلب انسان راتیره و تار می کند چون حقیقت این تعلقات هم نوعی نقص و نیستی است. همین تعلقات باعث می شود که در دل انسان غل وغش پیدا شود و همینها باعث انحرافات قلبی می شود.
ج- حرکت و مشی آن برصراط مستقیم است: حرکت مؤمن از دو جهت مستقیم و مستوی است، یکی از جهت ذاتیه و دیگر از جهت اکتسابیه. جهت ذاتیه با توجه به اینکه همۀ قلوب برفطرت توحید است و مؤمن براساس مقتضی دلش حرکت می کند چون دل انسان فطرتا خداجو و بینهایت طلب است. جهت دیگر این است که مؤمن «انسان کامل »را الگوی خود قرار داده و کیفیت حرکت و سیرش را از او کسب می کند. یعنی چه در کیفیت اعمال ظاهری و چه در حرکت قلب از انسان کامل پیروی می کند و این مطلب در نهجالبلاغه این گونه بیان شده: « شُغِلَ مَنِ الْجَنَّهُ وَالنّارُ اَمامَهُ. سَاع سَریعٌ نَجا، وَ طالِبٌ بَطىءٌ رَجا، وَ مُقَصِّرٌ فِى النّارِ هَوى. اَلْیَمینُ وَالشِّمالُ مَضَلَّهٌ، وَ الطَّریقُ الْوُسْطى هِىَ الْجادَّهُ،. . . هلک من دعی وخاب من فتری» (نهجالبلاغه، خطبه ۱۶)برخی به چپ و راست میزنند این درست نیست چون یک راه بیشتر وجود ندارد، شما اگرمی خواهید از نظر اکتسابی الگو برداری کرده وکیفیت سیر خود را به سوی خدا تنظیم کنید باید قدم جای پای انسان کامل گذاشته وبه آنها اقتدا کنید.
د تقلیب و تقلب آن در دست خداست: اگر مؤمن با تبعیت از انسان کامل و بر اثر ریاضات شرعیه اجازه ندهد شیطان حریم أمن الهی قلب او را تصرف کند و دست نفس راهم از این بیت الرب قطع نماید دلش کاملا در اختیار خدا قرار میگیرد و دیگر اوست که در قلب او تصرف می کند هر طور که خواهد.
در کتاب بحارالانوار روایت مفصلی است که به این امر اشاره دارد که حمران بن اعین میگوید: « سمعت اباجعفر(ع) یقول: فَإِنَّ الْقُلُوبَ بَیْنَ إِصْبَعَیْنِ مِنْ أَصَابِعِ اللَّهِ یَقْلِبُهَا کَیْفَ یَشَاءُ سَاعَهً کَذَا وَ سَاعَهً کَذَا وَ إِنَّ الْعَبْدَ رُبَّمَا وُفِّقَ لِلْخَیْرِ. »شنیدیم که امام باقر (ع) میفرمود: دلها بین دو انگشت خدا قرار دارد و خدا هرگونه بخواهدآنها را به این طرف و آن طرف میگرداند. (مجلسی،۱۴۰۳: ۷۲/۴۸)
ه- شاکر و صابر است: مؤمن دارای صفات جمیلۀ بسیاری است که امام باقر(ع) به این دو صفت اشاره کرده اند که به عقیدۀ بسیاری از بزرگان این دو صفت از امهات صفات جمیلۀ مؤمنین است. در بعضی روایات آمده ایمان دو بخش دارد شکر و صبر چراکه میزان تأثیر گذاری این دو صفت بر بعد ایمانی انسان ازبقیه صفات بیشتر است. در بعد اخلاقی معمولا شکر را به سه بخش تقسیم می کنند، شکر قلبی یعنی اینکه انسان نعمت را از خدا بداند. شکر زبانی یعنی اینکه شخص متنعم هنگام رسیدن عنایت پروردگار حمد او را بهجا آورد. شکر عملی هم آن است که بنده این نعمت را در راه رضایت پروردگار مصرف کند. اما اهل معرفت میگویند: شکر یک حالت قلبی است که با معرفت منعم و اوصاف و نعمت های اوبهوجود می آید. وقتی این حالت خضوع و خشوع درونی در اثر معرفت به منعم و نعمتهای او ایجاد شود بر روی اعضا و جوارح درونی و بیرونی انسان و حتی اعمال او انعکاس خواهد داشت، و شکر الهی بهجای آورده می شود. دربارۀ صبر هم در روایت آمده «الصبر رأس الایمان» (تمیمی آمدی،۱۳۶۶: ۲۸۰) صبر در اینجا نسبت به بلا مطرح شده چون معنای صبراین است که انسان باحوادثی مواجه شود که موافق طبیعتش نباشد ولی در مقابل آنها جزع وفزع نمیکنند. اما چرا فقط این دو صفت مطرح شده؟ به خاطر این است که شکرگذاری با فطرت قلب، و صب رنمودن با جنبۀ اکتسابی که تبعیت از انسان کامل است، هماهنگ است. چون صبر جنبۀ ذاتی ندارد یعنی تحمل فشارها چه با اکراه باشد، چه با استقبال اکتسابی بوده و باپیروی از انسان کامل به وجود می آید، ولی از امور فطری انسان است که اگر به او احسان شود واکنش نشان داده و شکر می کند.
ریشۀ واژگونی قلب دریک کلام حب دنیاست، لذا در ایام جوانی که حب دنیا و تعلقات دنیوی خیلی وارد قلب انسان نشده بهترین فرصت برای اصلاح قلب ها می باشدودرایام جوانی است که انسان می تواند دل خود را به آداب الهی مؤدب نماید. امام علی (ع) در نامه ۳۱ نهجالبلاغه دربخشی از وصایایش به امام حسن(ع) میفرماید: « انما قلب الحدث کالارض خالیه» دل جوان مانند زمینی است که چیزی درآن نروییده است و هر چه در آن کاشته شود میپذیرد. انسان باید در جوانی پایه های این قلب را آنقدر محکم کند تا اجازه ندهد در، طوفان حوادث دنیایی او را از پا انداخته و موجب واژگونی قلب او گردد.
۳-۳-۲٫ عوامل قساوت قلب از دید امام علی (ع):
۱ انجام گناه: گناه بزرگترین سبب مرگ و قساوت قلب است هر گناهی که از انسان سر میزند به تدریج باعث تیرگی قلب شده مگر آنکه زودتر توبه کند تا پاک و تمیز شود. «قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (ع ): مَا جَفَّتِ الدُّمُوعُ إِلَّا لِقَسْوَهِ الْقُلُوبِ وَ مَا قَسَتِ الْقُلُوبُ إِلَّا لِکَثْرَهِ الذُّنُوبِ.»؛ امام علی (ع) می فرماید: قلب ها قساوت دار نشد مگر به سبب بسیاری گناهان. (ابن بابویه،۱۳۸۵: ۱/۸۱)
۲ آرزوهای دراز: آرزوهای دراز و خواهشهای دنیوی و خواسته های نفسانی که برای رسیدن به آن خواسته ها نهایتی پیدا نمی شود از دیگر عوامل مرگ قلب است. حضرت علی (ع) فرمود: «همانا از دو خصلت بر شما هراسانم؛ پیروى از هواى نفس و آرزوى طولانى. اما پیروى از هواى نفس از حق باز مىدارد، و اما آرزوى دراز آخرت را در طاق نسیان مىنهد. همانا دنیا، پشت کنان، کوچ کرده و مىرود و آخرت، کوچ کرده و به سوى ما مىآید، و هر کدام را فرزندانى است، پس شما از فرزندان آخرت باشید و از فرزندان دنیا نباشید، چه، امروز کار هست و محاسبه نیست و فردا محاسبه هست و کار نیست.» (نهجالبلاغه، خطبه ۴۲)
۳ پرخوری: علی (ع) می فرماید: بپرهیزید از پرخوری که آن سبب قساوت دل و کسل کننده درنمازوخراب کننده بدن است. (دستغیب، ۱۳۸۹: ۳۰۹)
۴ پرگویی: پرگویی و زیاد سخن گفتن اگر به حرام باشد مثل دروغ و غیبت و سخن چینی حتما موجب قساوت قلب می شود چون گناه است و مراد از پرگویی یعنی سخنانی که هیچ نفعی نداشته باشد و سخنان لغو باشد، که زیادی آن مکروه و موجب قساوت است.
امام صادق (ع) فرمود: حضرت عیسی (ع) فرموده است: « زیاد سخن نگویید در غیر ذکر خداوند زیرا آنان که پرگویی می کنند در غیر ذکر خداوند دلهایشان قساوت دار است لکن خودشان نمیدانند.» (همان:۳۱۱)
در حدیث دیگری از زبان حضرت عیسی مسیح(ع) می خوانیم «لا تکثروا الکلام بغیر ذکر الله فتقسو قلوبکم، فان القلب القاسی بعید من الله» بدون ذکر خداوند زیاد سخن نگویید که موجب قساوت و سختی قلب است. (مکارم شیرازی، ۱۳۷۳: ۲۳/۳۴۲)
۵ پرخوابی: امام علی (ع) فرموده است: بسیار خوردن و خوابیدن قلب را فاسد و آن را می کشد. (دستغیب، ۱۳۸۵: ۳۱۲)
۶ ثروتمندی زیاد: علی (ع) فرموده است: مال زیاد دین شخص را فاسد می کند و باعث قساوت قلب می شود. (ابن شعبه،۱۴۰۴: ۲۹۶)
قساوت قلب یکی از بیماری های روحی است که منشأ بسیاری از آلودگی ها و گناهان می شود و باید از آن پیشگیری کرد و اگر خدای ناکرده دچار آن شدیم باید آن را درمان نماییم.
۳-۴٫ فطری بودن ایمان
فطرت در لغت به معنای «شکافتن» و «آفریدن» است، البته آفریدنی ابداعی و بیپیشینه. (رشاد، ۱۳۸۹: ۱/۹۲) واژه فطرت در کلام امیرالمؤنین (ع) درباره پدید آوری موجودات به کار رفته و در وصف خدای متعال میفرماید: « فطرالخلائق به قدرته » (نهجالبلاغه، خطبه ۱) مسئله فطرت در کلام امام علی (ع) جایگاه ویژه ای دارد و امام از وجود فطرت توحیدی در انسان خبر می دهد.
امام خمینی(ره) دراین رابطه میفرمایند: مراد از فطریات آن اموری است که جمیع سلسله بشری درآن متفق باشند، و هیچ عادتی و مذهبی و محیطی واخلاقی در آن تأثیری نکند. وحشیت وتمدن، بدویت وحضریت، علم وجهل و ایمان و کفر و سایر طبقه بندی های سلسلۀ بشری امور فطریه را تغییر ندهد و آنچه اختلاف بین آنهاست، در اصل فطری نیست، بلکه اشتباه در مصداق است. پس گوئیم:، اصول و ارکان ایمان، که عبارت از معرفت و توحید و ولایت که ایمان به رسل، ایمان به یومالمعاد و ایمان به ملائکه و کتب الهیه است از فطریات است. إلا اینکه بعضی از آنها از فطریات اصلیه است چون معرفت و توحید و بعضی دیگر از متفرعات است.
باید دانست که توجه به کمال مطلق و عشق به کمال مطلق از فطریات است. این کمال مطلق وجمال علیالاطلاق که همه سلسله بشر عاشق و فریفته آناند،حق تعالی (جل جلاله) است؛ زیرا به برهان ثابت است که ذات مقدس بسیطالحقیقه است و بسیطالحقیقه باید کمال و جمال مطلق باشد و دیگر موجودات جلوهای و رشحهای از رشحات فیض مقدس اویند. پس هریک را محدودیت و یقینی است که تنزل از کمال مطلق دارند. و همین معشوق حقیقی که ذات مقدس است، باید واحد علیالاطلاق باشد و إلا از بساطت حقیقت خارج شود و کمال مطلق نبود. پس معلوم می شود توحید از امور فطریه است.
و نیز در فطرت جمع عالیه بشری ثبت است عشق به بقای ابدی، منتهی آنکه ازبرای محجوبین از فطرت اصلیه از باب اشتباه در تطبیق، نتیجه این محبت پیوستگی به دنیا و محبت به دنیا شده و تنفر از موت. و عمده تنفر از موت ازباب این است که درقلب محجوبین، ایمان به عوالم بعدالموت و حیات و بقای ابدی وارد نشده و موت را فنا گمان می کنند و چون فطرتا از فنا منزجر و متنفر است و به بقا عاشق است تنفر از موت در محجوبان پیدا شده. با آنکه فطرت اصلیه که عاشق بقای ابدی است، همین عشق پیوستگی به معاد و عالم ما بعدالموت است؛ زیرا که حیات دنیایی ممکن نیست ابدی باشد و چون زایل است فطرت از آن متنفر است و نشئه ثابتۀ غیبیه که نشئه باقیه است، معشوق فطرت است. پس ایمان به یومالآخره یعنی نشئه ما بعدالدنیا از فطریات است.
و نیز انسان به حسب فطرت، عاشق حریت و آزادی است که هر چه بخواهد بکند، حتی اراده او نیز نافذ باشد، به طوری که در مقابل سلطنت و قدرت او مدافع ومزاحمی نباشد. و معلوم است که در این عالم،همچو قدرت و نفوذ اراده یافت نشود، واین طور سلطنت جز در عالم مابعدالطبیعه-که بهشت اهل طاعت است-یافت نشود. پس انسان به حسب فطرت مؤمن به نشئه غیبیه است.
K = تعداد میانگین ها در آزمایش.
N = تعداد کل مشاهدات در آزمایش.
n = تعداد مشاهدات در رفتار.
MSE = میانگین مربعات خطای بدست آمده در آزمون ANOVA است.
۳-۸-۶ رگرسیون چندگانه[۵۳۰]
گاهی دو یا چند متغیر تأثیر عمده ای روی متغیر وابسته ای دارند. در این وضعیت از رگرسیون چندگانه جهت پیش بینی متغیر وابسته سود جسته می شود. در رگرسیون چندگانه نیز فرض خطی بودن رابطه بین متغیرها برقرار می باشد (مومنی و فعال قیومی، ۱۳۹۱: ۱۱۹). بر همین اساس معادله ی رگرسیون چندگانه با ۲ متغیر مستقل به شکل زیر تعریف می شود.
که در اینجا متغیر وابسته (y)، بهره وری نیروی انسانی است و متغیرهای مستقل عبارتند از: اعتماد سازمانی ()، عدالت سازمانی ().
۳-۸-۷ همبستگی[۵۳۱]
تحلیل همبستگی ابزاری آماری برای تعیین نوع و درجه ی رابطه یک متغیر کمّی با متغیر کمّی دیگر است. ضریب همبستگی یکی از معیارهای مورد استفاده در تعیین همبستگی بین دو متغیر می باشد. ضریب همبستگی شدت رابطه و همچنین نوع رابطه (مستقیم یا معکوس) را نشان می دهد. این ضریب بین ۱ تا ۱- است و در صورت نبود رابطه خطی بین دو متغیر، مقدار آن صفر خواهد شد (مؤمنی و فعال قیومی، ۱۳۹۱: ۹۷). ضریب همبستگی پیرسون[۵۳۲] ® به کمک رابطه زیر محاسبه می شود:
این ضریب همبستگی، روشی پارامتری است و برای داده هایی با توزیع نرمال یا تعداد داده های زیاد استفاده می شود. در صورتی که تعداد داده ها کم و فرض نرمال بودن آنها معقول نباشد از ضریب همبستگی دیگری استفاده می شود که مبتنی بر مقادیر اصلی نبوده و براساس رتبه ی داده ها محاسبه می شود. ضریب همبستگی ای که براساس رتبه ی داده ها محاسبه می شود، توسط اسپیرمن[۵۳۳] (rs) ارائه شده و از طریق رابطه زیر محاسبه می شود.
در این رابطه n تعداد داده ها و مجموع توان دوم تفاوت رتبه های دو متغیر است (همان منبع، ۱۳۹۱: ۹۸-۹۷). برای به دست آوردن ضرایب همبستگی پیرسون و اسپیرمن و ادعای وجود همبستگی بین دو متغیر کمی به ترتیب زیر عمل می کنیم:
معنی داری (Significance)، که به اختصار آن را با (Sig) نشان می دهیم، میزان خطائی است که در ردّ فرضیه ی صفر () مرتکب می شویم. Sig به P-Value نیز معروف است. هر چقدر مقدار Sig کمتر باشد، ردّ فرضیه ی صفر ساده تر می شود. آلفا () سطح خطائی است که پژوهشگر درنظر می گیرد (که معمولاً ۵ درصد است). به طور کلی می توان گفت اگر مقدار سطح معنی داری، بزرگتر از مقدار خطا () باشد، فرضیه ی صفر را نتیجه می گیریم و در صورتی که مقدار سطح معنی داری از مقدار خطا کوچکتر باشد فرضیه ی یک را نتیجه می گیریم (همان منبع، ۱۳۹۱: ۵۶).
۳-۹ نرم افزار مورد استفاده در پژوهش
در این پژوهش جهت تحلیل داده های آماری از بسته ی نرم افزاری SPSS نسخه ی ۱۹ استفاده شده است. نرم افزار SPSS یکی از قدیمی ترین، برنامه های کاربردی در زمینه ی تجزیه و تحلیل های آماری است. واژه ی SPSS مخفّف Statistical package for social science (نرم افزار آماری برای علوم اجتماعی) می باشد این نرم افزار که یکی از نرم افزارهای تخصصی آمار است، جهت تحلیل داده های آماری در حیطه ی علوم اجتماعی، روانشناسی و علوم رفتاری و … مورد استفاده قرار می گیرد. نرم افزاری آماری با قابلیتهای انجام توصیفی زیبا و گویا از اطلاعات، شامل رسم نمودارها و چارت های گوناگون و محاسبات مربوط به میانگین، انحراف معیار، واریانس، میانه و سایر تحلیل های آماری می باشد.
فصل چهارم
(یافته های پژوهش و تجزیه وتحلیل داده ها)
مقدمه
یکی از مهمترین و اساسی ترین مراحل هر تحقیق تجزیه و تحلیل یافته های تحقیق است. محقّق پس از اینکه مسأله ی تحقیق خود را تعیین کرد و مراحل تعیین روش تحقیق، مشخص سازی ابزار مناسب جمع آوری داده ها و بکارگیری آنها را طی کرد، اکنون نوبتِ آن فرا می رسد که داده های جمع آوری شده را تجزیه و تحلیل کرده تا تکلیف فرضیه های پژوهش را که گزاره های احتمالی و غیریقینی بودند معین سازد. برای تجزیه و تحلیل داده های جمع آوری شده و تبدیل آنها به اطلاعاتی که بتوان فرضیه ها را آزمود باید مجموعه ای از قواعد را رعایت کرد و تکنیک ها و فنون آماری مناسب با داده ها را برگزید (خاکی، ۱۳۸۹: ۳۲۴).
در این فصل یافته های اولیه حاصل از پرسشنامه های توزیع شده در دو بخش آمار توصیفی و آمار استنباطی و آزمون فرضیه ها مورد تجزیه و تحلیل قرار می گیرد. در ابتدا ویژگی های جمعیت شناختی افراد نمونه ی آماری به شکل توصیفی مطرح گردیده و سپس با بهره گرفتن از روش های استنباطی که در فصل قبل نیز به آنها اشاره شد، تجزیه و تحلیل سایر یافته ها انجام گردیده است. در بخش آمار توصیفی به بررسی وضعیت موجود متغیرها و ابعاد آنها، ترسیم جداول، نمودارها (شامل نمودارهای میله ای جنسیّت، سنّ، میزان تحصیلات، وضعیت استخدامی و سابقه ی کار پاسخ دهندگان) و شاخص های مربوط به آن، ارائه ی میانگین و انحراف معیار متغیرها و ابعاد آنها در حوزه های پژوهش پرداخته شد. آمار استنباطی نیز شامل آزمونهای پارامتریک، آزمون T یک نمونه ای (آزمون میانگین یک جامعه)، آزمونT دو نمونه ای (آزمون مقایسه ی میانگین دو جامعه) و آزمون T چند نمونه ای (آزمون مقایسه ی میانگین چند جامعه (ANOVA))، همبستگی و رگرسیون چندگانه (به شیوه ی گام به گام) می باشد. در این میان سعی پژوهشگر بر آن است که ضمن دقت در صحت انجام روش ها و آزمون های آماری، پاسخ های صحیح و کاملی برای هر یک از سؤالات اصلی پژوهش بدست آورد.
بخش اول: آمار توصیفی
۴-۱ بررسی مشخصات دموگرافیک (جمعیت شناختی) اعضای نمونه
در این قسمت پس از گردآوری داده ها و اطّلاعات با بهره گرفتن از آمار توصیفی که شامل شاخص های مرکزی و پراکندگی مانند درصد فراوانی، نمودار و جداول می باشد، به توصیف نمونه پرداخته می شود.
۴-۱-۱ وضعیت جنسیّت پاسخ دهندگان
در جدول و نمودار (۴-۱)، وضعیت جنسیّت پاسخ دهندگان آورده شده است. همانطور که مشاهده می شود تعداد پاسخ دهندگان مرد را ۲۳ نفر (۹/۱۳ درصد) و تعداد پاسخ دهندگان زن را نیز ۱۳۹ نفر (۲/۸۴ درصد) تشکیل می دهند. ۳ نفر (۸/۱ درصد) هم به این سؤال پاسخ نداده اند.
جدول (۴-۱). وضعیت جنسیّت پاسخ دهندگان (منبع : داده های پژوهش)
متغیر جمعیت شناختی | طبقه ها | فراوانی | درصد فراوانی |
جنسیت | زن | ۱۳۹ | ۲۰/۸۴ |
مرد | ۲۳ | ۹۰/۱۳ | |
عدم پاسخگوئی |
در حالت واقعبینانه، کمکهای دولتی و مردمی را به صورتی واقعبینانه (مقادیر متناظر با درجه عضویت ۵/۰ برای کمکها در جدول ۴-۱۶ و ۴-۱۷) و برای تقاضا میانگین مقادیر (مقادیر متناظر با درجه عضویت۵/۰ در جدول ۴-۲۱) را در نظر میگیریم. در این حالت، مدل اول را با پارامترهای فازی متناظر با درجه عضویت ۵/۰ حل میکنیم و آرمان هزینه را بدست میآوریم و سپس آرمان تقاضا را با حل مدل دوم بدست آورده و با بهره گرفتن از تکنیک برنامهریزی آرمانی در مدل سوم مقادیر آرمانی را جایگذاری میکنیم و با ضرایب مختلف میزان تابع هدف مینیمم سازی انحراف از آرمانها را بدست میآوریم.
جدول۴- ۲۹- مقدار آرمانی هزینه و متغیرهای فعال بدست آمده از حل مدل اول مساله، در حالت واقعبینانه.
Objective value: 0.8017343E+08 Variable Value F( 1) 1.000000 F( 2) 1.000000 F( 3) 1.000000 X( 1, 2, 2, 1) 252048.0 X( 1, 2, 6, 1) 41000.00 X( 2, 2, 6, 1) 24000.00 X( 3, 2, 6, 1) 14683.00 VN( 1, 2, 1) 1.000000 VN( 2, 2, 1) 1.000000 VN( 3, 2, 1) 1.000000 Y( 1, 1, 1, 1) 2.000000 Y( 1, 1, 2, 1) 254500.0 Y( 1, 1, 3, 1) 1929.000 Y( 1, 1, 6, 1) 75000.00 Y( 1, 1, 7, 1) 163697.0 Y( 2, 1, 1, 1) 8.000000 Y( 2, 1, 2, 1) 267048.0 Y( 2, 1, 3, 1) 9.000000 Y( 2, 1, 6, 1) 117183.0 Y( 2, 1, 7, 1) 668.8208 Y( 3, 1, 1, 1) 319959.0 Y( 3, 1, 2, 1) 325000.0 Y( 3, 1, 3, 1) 139156.0 Y( 3, 1, 4, 1) 70546.00 Y( 3, 1, 5, 1) 141092.0 Y( 3, 1, 6, 1) 90000.00 Y( 3, 1, 7, 1) 400000.0 VP( 1, 1, 1) 28.00000 VP( 2, 1, 1) 1.000000 VP( 3, 1, 1) 371.0000 |
در جدول ۴-۲۸ جواب بدست آمده از مدل اول را در حالت واقعبینانه مشاهده میکنیم. میزان آرمان هزینه g1=0.8017343E+08 میباشد و هر سه نقطه میانی رشت، زنجان و تبریز فعال شدهاند. کالاهای امدادی از کمانهای عرضه به میانی و از میانی به تقاضا عبور میکنند و به نقطه آسیبدیده میرسند. همانطور که میبینیم، از انواع کالاهای امدادی حداقل مقداری که در نظر گرفته شده است (یک چهارم تقاضا) به نقطه آسیبدیده رسیده است. چنانکه میبینید با افزایش تقاضا، هر سه مرکز توزیع برای پاسخگویی فعال شدهاند.
در جدول ۴-۲۹ جواب بدست آمده از مدل دوم را در حالت واقعبینانه مشاهده میکنید. میزان آرمان کسر تقاضای ارضاشده g2=0.6495612 و هر سه نقطه میانی فعال شدهاند. کالاهای امدادی از همهی کمانهای عرضه به میانی، میانی به تقاضا و عرضه به تقاضا عبور میکنند. انواع کالاهای امدادی دستکم به اندازه میزان کف در نظر گرفته شده به نقطه تقاضا ارسال میشوند.
جدول۴-۳۰- مقدار آرمانی نسبت پاسخگویی به تقاضا و متغیرهای فعال بدستآمده از حل مدل دوم مساله، در حالت واقعبینانه.
Objective value: 0.6495612 Variable Value F( 1) 1.000000 F( 2) 1.000000 F( 3) 1.000000 |